دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

صدا، نور،دوربین،حرکت!

خسته ام.

احساس میکنم از کالبدم خارج شدم و روحم شاهد همه این اتفاقاته.

تو آسمون در حال برگشت به ایران بودیم، گفتن مرزهای هوایی بسته س.کسی اجازه ورود و خروج نداره.

با هزار بدبختی تبریز نشستیم.

یاد گیل پیشی افتادم.شاید اگه یه موقعیت بهتر بودحتی همدیگه رو میدیدیم.

الان اما از چند لحظه بعدمونم خبر نداریم.

هوا سرده و لباسای ما کم.

خوابم میاد.

نمیدونم تا کی قراره کجا باشیم.

احساس میکنم همه صداهای اطرافم،خنده ها، ترس ها،گریه ها و اضطراب همکارام شبیه اول یه فیلم ترسناکه که کسی خبر نداره. قراره چه بلاهایی سرش بیاد.شارژر ندارم.

شارژ زیادی هم ندارم.

ولی دلم میخواست این لحظه رو ثبت کنم.

به هر حال اینجا پناهگاه من بوده همیشه.

نظرات 3 + ارسال نظر
رامین یکشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 04:33 ق.ظ

مواظب خودتون باشید

بوشه.مرسی

ربولی حسن کور یکشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 07:54 ق.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
امیدوارم همه چیز به خیر و خوشی تموم بشه

سلام.خیلی ممنون.امیدوارم.

گیل‌پیشی چهارشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 11:34 ب.ظ http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام پری عزیزم. خوبی؟
اون شب چه سخت گذشت.
کاش خبر میدادی اینجایی. هنوز هستی؟
فدات بشم یادم افتادی

سلام عزیز دلم.خوبم.
شرایط خیلی عجیبی بود.نمیشد.
من کلا مغزم عادت داره وقتی تو یه شرایطی احساس غریبی میکنم سریع با به یاد آوردن یه کسی که مربوط به اونجاست یا شبیه یه غریبه س بهم آرامش میده.
ایشالا یه روزی که همه چی خوبه شاید همو دیدیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد