دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

تقدیم به مجازی ترین دروغگوی دنیا...

چشمام از جنس بارونه                  که می سوزونتش خورشید

تورو می بخشمت اما                      کسی جز من نمی بخشید

تورو می بخشمت اما                        نه این که باز برگردی                                     

می خوام یادم بره کی بودی و با من چه ها کردی      

به تعداد دلای ما                         به شهر قصه راهی هست

گذشتم از گناه تو                             باور کن خدایی هست

غبار کینه رو شستم                              همه حرفاتو بخشیدم

کسی تو آیینه پیدا شد                        که قبل از این نمی دیدم

بعدا نوشت: آهنگه سعید مدرس ! قشنگه نه؟

مخاطب خاص نوشت:یه اس ام اس تو مجله خانواده سبز خوندم چند ماه پیش به این مضمون: آرزو می کنم خودم باشم! همین!

مال تو بود...نه؟ خوبه...منم همین آرزو رو برات دارم. ****تولدت مبارک****

بعدا نوشت2: حق دارین چیزی از حرفام نفهمین! شما فقط تا قسمت بعدا نوشتشو بخونید...! بقیشو واسه شخص خاصی نوشتم...که اونم خوب می فهمه منظورمو...

زت زیاد!

ولنتاین

امروز یه روز خوب بود...چون به علت قطع گاز تمامی مدارس استان گیلان تعطیل بود و کلی کیفور شدیم که دیگه نه دینی امتحان میدیم نه زبان و نه فیزیک...غروبم با خواهری رفتیم بیرون یکم بگردیم دلمون باز شه... بد تر دپرس شدیم...نزدیک ولنتاین...  شلوغ...همه دارن واسه همدیگه کادو می خرن...ما هم بقیه رو نگاه می کردیم...

شامل حال ما که نمیشه...ولی اوناییکه شامل میشن ولنتاینشون مبارک...


چه عنوانی؟؟؟ خورد تو ذوقم!

خب سلام به همه دقیقا ۱۵ دیقه فرصت دارم کل حرفامو که یه ساعت واسه نوشتنش زحمت کشیدم و ییهو پاک شد بنویسم.


سلام!

من پریماه هستم!

اینجا گیلانه!


ما دیروز مسابقه بسکتبال داشتیم و اول شدیم!

الان از خوشحالی در پوست خود نمی گنجم!

 آی دونت لاو یو  P.M.C  چون آهنگای مسخره ای پخش می کنی که به سلیقه من نمی خوره!!


وایییییییی بچه ها خیلی خوشحالم چون واقعا انتظار نمی رفت که من با اون تیم بتونم به مقام اول برسم...فقط 3 جلسه باهاشون تمرین کردم. البته یه دو سه تایی از پارسال جزو تیمم بودن که با همونا بازی کردم و جدیدا رو نیمکت نشستن مارو نگاه کردن.


حالا آخرین بازی بودیم نیمه دومم بود.دیگه داشتیم از نفس میافتادیم یهو دیدم یکی از تماشاچیا داره واس من دست تکون میده.نیگا کردم دیدم مامانم با پریناز اومدن.یه خودی نشون دادیم همون لحظه 3 تا گل جانانه زدیم(یا شایدم پا قدم اونا خوب بود چون تا اون موقع زیاد از تیم مقابل بالا نبودیم.) آخه مامانم همیشه میگه مگه المپیکه که انقد جدی می گیری؟

نمیدونه چقد واسه من مهمه نتیجه مسابقه.

خواستم بهش بگم:چیه؟ احساس کردی عدنان بیگ شدی که اول میگی وقت ندارم بیام تماشا کنم بازیتونو بعدا بلند میشی میای؟!

ولی خب اون لحظه در حال بازی بودم.

بعدشم دیگه هیچی نگفتم چون نای حرف زدن نداشتم.

تازه چون بعد ظهری بودیم پاشدم رفتم از باشگاه مدرسه!

حال کنید چه بچه خوبیم.

شبم دیر خوابیدم ولی صبح زود پاشدم که بیام بگم بهتون.


تازه دیشب اولین برف زمستون شهر ما به زمین نشست ولی الان همش آب شده.

خیلی رمانتیک بود دیشب...پنجره اتاقو وا می کردم برف می اومد تو اتاقم!


اوکی من دیگه برم.


فعلا!



هنوز وایسادیم!

سلام دوستان!!

آره من هنوز زنده ام.

ولی به دلایلی که نمخوام بگم چون میخندین بهم (البته بعضیاتون می دونید) نمی تونستم بیام!

فقط خواستم بگم ممنون که تو این مدت بهم سر زدین و نظر دادین.

بهتون سر می زنم در اسرع وقت!

فعلا اوضاع بدجوری خیطه!

جواب نظراتم بعدا میدم.

فعلا خدافظ!

دعا کنید کارنامه هارو دیر بدن....

بچه مرتب!

می خوام بدونم شما هم مثل من بعد از عمری که می خواین کمدتونو مرتب کنین اول با حوصله و عشق تک تک وسایلتونو با احترام ناز می کنین میارین بیرون بعد آخرا که حوصلتون سر رفت وحشیانه همه رو فرو می کنین تو کمد آخرش می بینین کمدتون بی نظم تر از اولش شد؟


!

.

.

.


بعدا نوشت:چیه؟!چرا اینجوری نگام می کنی؟!

امان از توهم...!

من واسه خودم تو کامپیوتر یه فولدری دارم...هروقت اعصابم خورده یا دلم پره میرم اونجا مینویسم... با تاریخ و روز و ساعت و...(بعضی وقتام آب و هوا!!)

چند روز پیشا دوباره اومدم بنویسم...صفحه رو که باز کردم دیدم آخرین نوشته مربوط به شهریوره

یعنی چی! من خودم موقع مدرسه اومدم چند بار نوشتم یادمه...

بعد گفتم شاید توهم زدم! خلاصه شروع کردم نوشتن! یه نیم ساعتی مشغول نوشتن بودم تا نوشتنم تموم شد.اومدم صفحه روببندم...یهو به جای SAVE زدم رو DON'T SAVE !! همش پرید!!

حالااااااا فهمیدم!!! پس بگو نوشته های قبلیم کجااااااااااان!!!

انقد از دست خودم عصبانی شدم که نگو.

چند بار موقع پست گذاشتنم این جوری شده!یهو به جای اینکه صفحه رو مینی مایز کنم گرفتم بستمش!!عین احمقا!

.

.

.

آخرش دوباره صفحه رو باز کردم نوشتم:

 

لعنت به من که نیم ساعت بود داشتم مینوشتم آخرش گرفتم زدم رو DON'T SAVE

حالا فهمیدم چرا نوشته هام نیست!

ولش.

حوصله ندارم دوباره بنویسم...مگه به غیر از آه و ناله چی بود...اه...


به این میگن مثبت اندیشی!!! آی نونوچه کجاااااااااااایی؟؟!

بعضی وقتا به این نتیجه میرسم که من بر خلاف عقیده بعضیا حوصلم خیلی زیاده ها!

البته تو بعضی چیزا!


البته اینم بگم که حالم زیاد خوب نیست...دقیقا یک روز قبل شروع امتحانات ترمم یک آنفولانزایی گرفتم...خدا نصیب گرگ بیابون نکنه !!! از جام نمی تونستم بلند شم....

نمی خواستم به خودم تلقین بد کنم تو وبلاگ ننوشتم!

حالا اولین امتحانمون چی بوووووووووود؟؟؟دین و زندگی!!

درسی که من عااااااااااشقشم!

درسی که همیشه تو مدرسه بالاترین نمره رو می گرفتم.

آخ که من چقد این درسو دوس دارم خداااااااا!

ولی خب من فکر می کردم خیلی کم میشم ولی زیاد بد نبود.16 - 17 خیلیم خوبه!!

آخه نمرات کلاسیم!خیلی باحاله!

3/75 از 5

3/75 از 10

6 از 10

9 از 15



چیه؟؟ هووو.... تنبل خودتیا!!

من ذهنمو صرف یاد گرفتن این چرت و پرتا نمی کنم!

پیام بازرگانی حفظ کنم بهتر از این پیام آیه هاست!

می خوای استعدادمو بهت نشون بدم اصلا؟؟؟! بیا:


آدامس بدون قند اونه او! حاوی کلسیم چی چی فسفات محافظ دندان های شما!

آدامس چویی دنت!

آفتر تواینینگز...آلویز تواینینگز!! <= این یکی خیلی مهمه!!!!

مولفیکس...چییرفول بیبیز!!!

دستگاه کوچک کننده بینی آیدان!

قرص های افزایش قد نچرال ولز!!آیا از کوتاهی قد خود رنج می برید؟؟؟ آیا به دلیل کوتاهی قد خود نتوانسته اید با فرد مورد علاقه تان ازدواج کنید؟؟!!

.

.

.

.

روت کم شد؟؟؟!


بعدا نوشت:امروز امتحان دیفرانسیل داشتیم... پدر در آوردا یعنی...

خانم بهزاد خیلی نامردی .گفتی سوالارو فقط از کتاب میدی با جزوه... آخه این چه سوالایی بود...شاید یکی مثه من خر شانس بود سر امتحانا در بستر مرگ افتاد...

حالا خودت یه جوری اون 6 تا سوالو نمره بده که من قبول شم ...به من ربطی نداره من ازت 10 می خوام!!

.

.

.

بعد از "بعدا نوشت" نوشت:


شاید اونایی که منو نشناسن فکر کنن من تنبلم.ولی اگه امروز حال و روز منو سر امتحان میدیدین همچین فکری نمیکردین


زت زیاد!


مدرسه من.۲

 

کلا حس آپ کردن نداشتم این چند مدت...!

از احوالات مدرسه هم بخوام بگم...خبر جدیدی نیست...! به همون روال مسخره...نه ببخشید-عادی خودش می گذره!

منم دیگه زیاد شلوغ نمی کنم...فقط این خانوم عزیزی-معلم فیزیکمون هر وقت میره پای تخته نور آفتابو از رو ساعتم میندازم چشش!!!

هروقتم میگه این نور ساعته کیه؟ مظلوم نمایی می کنم میگم آفتاب خودش می افته رو دستم...

خداییش معلم غیر قابل تحملیه! ولی تازگیا حساسیتش رو من یه خورده کم شده زیاد بهم گیر نمیده!

امتحانامونم که داره شروع مییییییییییییشه...

واسم حتما دعا کنید!

فردا هم 2 تا امتحان دارم!

شب یلداتونم پیشاپیش مبارک !

امیدوارم بهتون خوش بگذره.

ما که برچسب کنکوری رومون هست هیچکی از 2 کیلومتری خونمون رد نمیشه!!!

.

.

.

دیگه برم...

.

اینجاست که شاعر میگه :خوااااااااااابم میییاد....!

ولی جرات ندارم بخوابم !

باید بشینم امتحان فردا رو بخونم!

این آینده لعنتی.

پنجشنبه رفتم دفترچه گرفتم واسه کنکور!

اعتماد به نفسمو نگاه کنید تورو خدا!!!

یه دفترچه گرفتم واس سراسری ریاضی یکیم سراسری زبان.دیگه پیام نورو بی خیال شدم!

واقعا  اگه قبول می شدم هم نمی رفتم پیام نور!! پیام نور شهر ما هم دانشگاست!!؟

اگه دست من بود...اصلا فقط زبان می گرفتم. چرا آدم تو ایران نمی تونه پی علاقه شو بگیره؟

ریاضیم دوست دارما ولی اول از همه عاشق زبانم.(قبل از زبان هنره که مامانم گفته فکرشم نکن یه روزی اجازه بدم بازیگری بخونی!)

از بچگی که خالم داشت کارگردانی میخوند هر دفعه گفتم بازی.... این مامان خانوم نذاشته بقیه شو بگم! نمی دونم چرا همه پدر مادرا فکر می کنن بچه هاشون حتما یا باید دکتر بشن یا مهندس!

اصلا دوست ندارم به کنکور فکر کنم.............

از این که سردرگم باشم و ندونم که می خوام چی کار کنم متنفرم!

الان دقیقا اون طوریم! اگه دست خودم بود تمرکزمو فقط می ذاشتم رو زبان.

ولی الان مجبورم واسه ریاضیم بخونم که بعد بگم:ببین مامان...!ببین خاله...! ببین عمه! ببینید فامیلا! فقط تنبلا نمیرن زبان.من مهندسی هم قبول شدم...ولی به خاطر علاقم میخوام برم زبان!

پس لطفا بیخودی حرف در نیارین!

امیدوارم بتونم هر دوتاشم قبول شم!

.

.

.

بعدا نوشت:سر درگمی خیلی بده!


مدرسه من.1


خواستم یه ذره از وضعیت مدرسه مون واستون تعریف کنم که گریه تون در بیاد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر کنید که چند سال پیش مدرسه تون تموم شده!

خب.اول از محیط مدرسه بگم. ما یه مدرسه 3 طبقه تازه ساخت داریم که تا پارسال فقط مال دبیرستانیا بود واسه همین همیشه صبحی بودیم و مشکلی نبود. الان به خاطر این که یکی از مدارسو دارن می کوبن بچه راهنمایی هام اومدن تو مدرسه ما.الان 2 شیفت شدیم.!!

فرض کنید 4 روز میریم مدرسه صبحی هستیم...بعد تا میایم به این برنامه عادت کنیم تعطیل میشیم.

بعد از 3 روز- دیگه حالا 4 روز بعدظهری هستیم!!

به خدا همه برنامه های آدم میریزه به هم!

مدرسه ما خیلی پیشرفتستچون توش 8 تا دوربین مدار بسته کار گذاشتن!!!!

هر طبقه 2تا یکی ته سالن یکی سر سالن!دم دروازه و تو حیاطم هست تازه!

منم هر دفعه از جلو دوربینا رد میشم انگشتمو به علامت آزادی می گیرم جلو دوربین.!

راستی اسم مدرسه مونم آزادیه....انقد آزادیم تووووووووش

آخخخ... گردنم درد گرفت!!

 می گفتم...خدارو شکر می کردیم که ما طبقه ی سوم هستیم اینا تنبلیشون میشه نمی تونن هر دیقه بیان سر بزنن به ما و هی گیر بدن!

اون از اون دوربیناشون...حالا قسمت مسخره ترش اینجاست که بچه های اول دوم- پاچچه خوار....

لعنت بر شیطون....اونارو کردن انتظامات...واسه هر کلاسی یه دونه!

 دختره هردفعه عشقش می کشه بلند میشه میاد کلاس ما...

اسم شلوارلی پوشیده هارو می نویسه!!

اگه ما جلو در کلاس مونده باشیم میاد به ما میگه برین تو کلاستون...

خیلی غلطای دیگه می کنه!

دلمون خوشه پیش دانشگاهی هستیم....! هه!

بعد بهمون میگن چرا از مدرسه بیزار میشی!

فکر کنید به خاطر این که تدریس تو روستا امتیاز داره...بلا استثنا همه معلما رفتن واسه روستا ها... ما بدبختای کنکوری تا 4 هفته معلم دیفرانسیل و هندسه و گسسته نداشتیم...

فکر کنید دویست و خورده ای صفحه فیزیک ماست...4 فصلشو باید این ترم می خوندیم.اونوقت تا یک ماه از مدرسه گذشته بود کتاب فیزیک ما هنوز نیومده بود....


جای جالبش اینجاست که تتنها تغییری که کرده بود این بود که ***************


{وسط نوشت: شرمنده! از اونجا که اصلا دلم نمی خواد وبلاگم ف ی ل تر بشه خودم اینجاشو سانسور کردم.

همین الان فهمیدم وبلاگ شایان چیز شده.


پایان-پریماه-۹۰/۱۱/۲ }



دیفرانسیلمونم بیخودی دیر اومد...

دلم پره ها...ولی می ترسم زیاد بنویسم حوصلتون سر بره!


 پاشم برم مدرسه...!

دعا کنید دیوونه نشم فقط!



فعلا!



غلط نامه!

 

اجازه هست بگم غلط کردم؟؟؟

اجازه هست بگم کم آوردم؟؟!

خودم تو پست قبلی گفتم که دلم نمی خواد برم.

این دیگه ماکزیمم صبر و تحمل من بود.

نتونستم دووم بیارم.

حق با حاج علی بود...

واقعا آدم تو وبلاگش حرف دلشو ننویسه کجا می خواد بنویسه؟!

تو دفتر که بعدا مامان جون بیاد بخونه!!؟

اولش دوری از اینترنت نتیجه دادا...

درس می خوندم ولی بعدش...

حالا بی خیال!

قول میدم درسمو بخونم بعدا بیام نت.

تورو خدا شما دیگه سرزنشم نکنید...

خب من که 24 ساعت روزو درس نمی خونم.چی میشه 1 ساعتشم بیام اینترنت!؟

اینجا درواقع تنها جاییه که می تونم راحت باشم...

تنها جاییه که مامانم نیست! اصلا آشناهام نیستن!

فقط خودمم.

میام می نویسم ولی اگه دیر به دیر بهتون سر زدم ناراحت نشین.

چون اگه زیاده روی کنم مامانم یه بلایی سر کامپیوترم میاره!

قربان شما

دماغ سوخته!