دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

سلام.من یه مدتی پست نمی ذاشتم اما هر روز سر می زدم خداییش! الانم اومدم یه کم از خودم بگم. حال من که خوب نیست.اصلا و ابدا خوب نیست...به چند دلیل: 

اولیش اینه که حدود ۳ روز پیش یه خبر هولناکی شنیدم... این که یکی از معلمای شکوه- موسسه زبانمون که اسمش آقای آقاجانی بود و شوهر معلم بسکتبالمم می شد...از  آسانسور طبقه پنجم ساختمونشون پرت شده پایین...حتی الان که دارم می نویسم بازم مورمور میشه بدنم...راستش من این طوریم که وقتی یه خبر وحشتناک مث خبر مرگ بشنوم یا یه همچین چیزی تا یه مدت تو شوک هستم و باورم نمیشه...الانم یه جورایی باورم نمیشه با اینکه مجلس ترحیمشم رفتم.راستش شاید اگه نمی شناختمش تا این حد ناراحت نمیشدم...خیلی بابتش گریه کردم...هم خودش جوون بود و هم زنش...حالا یه عمر بدون شریک زندگیش چه طور   می خواد زندگی کنه...یه دختر ۴ ساله به اسم نیکا هم داره که بعد چند سال با هزار مشکل صاحب شده بودن...مثه این که اون شب داشته با ۲ تا برادراش اساس کشی می کرده که بره خونه خودش...خونه هنوز کامل نشده بود و آسانسورشم در نداشته...یخچالو که داشتن می بردن یهو از دستشون ول می شه این که خواسته بگیرش پاش سر می خوره و...در یک آن...تمام. 

حتی فرصت فریاد زدنم نداره...حتی فرصت ترسیدن...یا... 

 به این فکر می کنم که سرنوشت چه تقدیر هایی رو واسه آدم رقم میزنه...حتی روحمونم خبردار نشد که این آقای آقاجانی که الان جلوی چشممونه ۲ ساعت بعد قراره دیگه نباشه... 

تورو خدا قدر همدیگرو بدونید...بعضی وقتا آدم حتی فکرشم نمیتونه بکنه که کی چه اتفاقی کجا قراره بیفته... 

دومیش اینه که وقتی جلوی آینه بودم دیدم همون چشمم که کبود شده بود و الان خوب شده...(مثلا) زیرش یه چیز سفتی هست که زیر اون یکی چشمم نیست یه چیز اندازه نخود که همین طوری دیده نمیشه.بایدیه کم انگشتتو آروم فشار بدی که بفهمی... 

 میگم... نکنه غده باشه... نکنه  باید عمل بشه...؟؟؟ کور نشم یه وقت..!؟  

ای الهام اون آرنجتو بگم چی بشه...هر چی زور داشتی زدی حالا بیا به جای من برو عمل کن!! 

من نمیخوام برم چشم پزشکی...تحمل شنیدنشو ندارم...!!!

و آخری که از همه واسم مهم تره و تازه تره...ولش.نمی خوام بگم.دوباره اعصابم میریزه به هم. 

  

فعلا تا پست بعدیم.برام دعا کنید.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
mehdi پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ق.ظ http://mehdi-ch.blogsky,com

ishala ke ham shoma va ham moalemton hamishe salamat bashin

مرسی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد