دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

بعضی وقتا دلت می خواد

دستاتو بذاری زیر چونت

چشم تو چشم خدا بشی

زل بزنی و بهش بگی

که چی مثلا...؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 23 + ارسال نظر
مصطفی چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ق.ظ http://mmva.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالبی داری، یه سری همه به من بزن، اگه خواستی منو با عنوان "همه چی" لینک کن بعد تو قسمت نظرات بگو تا منم لینکت کنم
ممنون

pouria چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:46 ق.ظ http://1abbasi.ir

که چی مثلا...؟؟؟؟؟؟؟؟

جواب نمیده که....!!!

نونوچه چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ق.ظ http://nonoche.blogsky.com

نکن این کار روووووووووووووووووو!!! کار زشتیه!!!

maryam چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ب.ظ http://www.khiale-pooch.blogsky.com

الان دقیقا همین حس رو دارم...
اومدم رشت واسه عروسی دختر عمم ولی یه خبر بد حالمو ریخت به هم...
خدایا...که چی مثلا انقدر ضد حال میزنی؟؟؟؟؟

هه!
چه عجب یکی اومد پست مارو خوند و نصیحت نکرد.

اصن خوشم نمیاد وقتی یکی اصن تو باغ نیست و نمی دونه جریان چیه شروع می کنه نصیحت کردن.

مرسی مریم!

علیرضا چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:04 ب.ظ

جاییکه در آن خوش بینی بیش از هر جای دیگر رواج و رونق دارد ، تیمارستان است . (هاولاک الیس)

لایک.
شاید یه روز این جمله رو تیتر وبلاگم کردم تا بعضیا ببینن...

ماهور چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:16 ب.ظ http://www.bluegirl.blogsky.com

سلام عزیز دلم
مرسیییییییییییییییییییییییی که بهم سرزدی منم چندتا از پستاتو خوندم فوق العاده بود ....
اپم خواستی بیا منتظرم....

مرسی.
حتما میام!

آنا پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:02 ق.ظ http://gong.blogsky.com

سلام
خوش اومدی

مرسی

ماهور پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ق.ظ http://www.bluegirl.blogsky.com

سلام گلم من لینکت کردم....

ما نیز...!!

شروین پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:02 ب.ظ http://sherlook.blogsky.com

سلام خوش اومدی/ من گفتم ششایدکنکور داشتی و تعیین رشتهو اینجور چیزا بهر حال خوش بمویی کرجان...

مرسیی! مرسی!

Wile E.coyote جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:04 ق.ظ http://coyote.blogsky.com/

اونوقت چی بگه بهت؟

نمدونم!
من جواب میخوام!!!

Wile E.coyote جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ب.ظ http://coyote.blogsky.com/

مگه چی کارت کرده دختر؟

هعیییی!!!
خودش بهتر میدونه!!!

Wile E.coyote جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:35 ب.ظ http://coyote.blogsky.com/

دوست داشتن مثل الاکلنگ می مونه، اونی که عاشق تره همیشه خودش رو پایین نگه می داره تا عشقش از بالا بودن لذت ببره



اوهوم.

alireza جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:21 ب.ظ



دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای " کی" پرسید:
اگر کوسه‌ها آدم بودند، با ماهی‌های کوچولو مهربانتر میشدند؟
آقای کی گفت: البته ! اگر کوسه ها آدم بودند،
توی دریا برای ماهیها جعبه‌های محکمی میساختند،
همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند،
مواظب بودند که همیشه پر آب باشد.
هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند.
برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد،
گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند،
چونکه
گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است!
برای ماهی ها مدرسه میساختند
وبه آنها یاد میدادند
که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند
درس اصلی ماهیها اخلاق بود
به آنها می قبولاندند
که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است
که خودش را در نهایت خوشوقتی تقدیم یک کوسه کند
به ماهی کوچولو یاد میدادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند
آینده‌ای که فقط از راه اطاعت به دست میآیید
اگر کوسه ها آدم بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان کوسه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند،
ته دریا نمایشنامه به روی صحنه میآوردند که در آن ماهی کوچولو های قهرمان
شاد و شنگول به دهان کوسه ها شیرجه میرفتند.
همراه نمایش، آهنگهای مسحور کننده‌ای هم مینواختند که بی اختیار
ماهیهای کوچولو را به طرف دهان کوسه ها میکشاند. .

در آنجا به ماهیها می آموختند

"زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز میشود"


حسابی بردم تو فکر این قضیه.!

alireza جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:50 ب.ظ

فک میکنم منشا موضوع این پستت به گیرنده ربط داره نه فرستنده....

چطور؟!!

مهتاب جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ب.ظ http://naneveshtehayeman.blogsky.com

مرحله بعدیشم اینه که ساکت بشی و تو دلت بگی باشه هرکاری دوست داری بکن

اوهوم...!

شایان شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:06 ب.ظ http://www-an.blogsky.com

اخ اخ اخ دقیقا همینه :))

غش نکنی!!!

fotros شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:57 ب.ظ http://fotros2.blogsky.com

نچ . خوشم نیومد .
یه معلم ، اگه حدودش رعایت نشه ، بیشتر از اونی که متعارفه ، کسی باش صمیمی باشه و شوخی کنه . جایگاه اون معلم متزلزل میشه و دیگه نمی تونه درست کارش رو انجام بده .
خدا که جای خود داره .

حق میدم البته بهتون تقصیر شما نیست...انقد از بچگی مارو از خدا ترسوندن و فقط از خشم خدا گفتن حق دارین فکر کنید که این حرف من توهین به خدا باشه.

ولی همین معلم با هیبتی که میگی تو روش خیلی دولا راست میشیم و دست به سینه و احترامشو میذاریم و همچی که از در کلاس رفت بیرون هرچی فحش بلدیم بش میدیم و اداشو در میاریم؟؟؟پس این چیه؟

البته بودن معلمایی که باهاشون راحت بودیم جایگاهشونم همیشه حفظ بوده. از نظر من خیلی دوست داشتنی بودن و من هرگز به بقیه هم اجازه ندادم دربارشون چیزی بگن.کارشونم همیشه درست بوده.
نمی دونم اشتباه متوجه شدم یا نه ولی این جمله که خدا از رگ گردنم به آدم نزدیک تره واسه من از نظر صمیمیتشم معنا میده.
خدا مثل معلم کلاس احتیاجی به احترام کاذب من نداره.به خاطر نظم کلاسم مجبور نیستم بهش احترام بذارم.خودش منو آفریده از هرکسیم بیشتر منو میشناسه و منم واقعا دوسش دارم ولی ازش نمی ترسم.

باهاش از هرکسی راحت ترم چون منو از خودم بهتر می شناسه و میبینه که تو طول روز چه بلاهایی سرم میاد!

fotros شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:58 ب.ظ http://fotros2.blogsky.com

البته ناگفته نمونه . ممکنه از نظر تو این حد خیلی هم نامتعارف نباشه . در کل نظر شخصی بود .
اما راجع به متنت باید بگم . خوب وارد شدی و حرفت رو زدی .

ممنون.
فکر می کنم که جواب کاملمو تو نظر قبلیت دادم...

alireza شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:40 ب.ظ

می خواستم یه دونه جمله عاطفانه ی عاشقانه از خودم در وکنم...گفتم شاید دیگرانو تو شک بندازم....
.
.
.
.اصن بذار تو شک بیفتن...هرچی میخوان بگن بگن..
در کنم؟

آخه برادر من مگه کامنت دونی سازمان استعداد یابیه!!!

زهرا شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ب.ظ http://loser-in-love.blogsky.com/

با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمی شود !

بابا ایووووووووول!!!
مثل اینکه واقعا کامنت دونیمو باید تبدیل به سازمان استعدادیابی کنم!!
یا شب شعر بزنم!!
خعلی قشنگ بود عسسیسسسسسم!

علیرضا شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ب.ظ

باریک به این زهرا....
.
.
..
.
.
.نگفتی در وکنم...؟ استعدادم داره می خاره ؟
...

زهرا جون که اینجا حق آب و گل دارن!!!!

تو به خودت نگیر!!

حامد شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ب.ظ http://nolove-nolife-nonext-just.mihanblog.com


میگم پریماه خانم چقدر بحال جواب نظراتتو میدی! میزنی تو ذوق همه!

با تشکر از حامد عزیز!!!

من با دوستان شوخی می کنم!
میخوام جو رو صمیمی کنم!

علیرضا یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:34 ق.ظ



هوم؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد