دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

:|

امروز مثلا امتحان میانترم داشتیم!!

به امید اینکه تو دانشگاه میخونم مثه هردفعه صبح پا شدم اومدم دانشگاه.

نشسته بودم واسه خودم تو سلف داشتم کتابمو میخوندم دیدم نع! ما شدیم دربون هرکی میخواد رد شه مارو از جامون بلند میکنه!!داشتم وسایلمو جمع میکردم پاشم برم حیاط 2 تا دختره رد شدن یکیشون همچین داشت غش میکرد از خنده خورد به میز کافی میکسمو که کاملا جوش بود ریخت رو دست و مانتوم!!

همینجوری در حال خندیدن بود و منم داشتم فکر میکردم چی بگم بش برگشته میگه آخی...سوختی؟ داغ بود؟؟ میگم آره!بعد دوباره برگشته با دوستش حرف میزنه یهو برگشته میگه نکنه من ریختمش روت؟؟؟ میگم آره!!


:|


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد