دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

تابستونی که توش سرماخوردگی نباشه که اصلا تابستون نیست. :-)

باز هم فصل مورد علاقم شروع شد و پشت بندش هرچی پرواز داغونه داره میباره رو سرم طوری که نمیفهمم روز و شبام چجوری داره میگذره.البته که محاله شب قبلو فراموش کنم چطور گذشت.تمام شبو بیدار بودم و ذهنم خفه نمیشد اصلا نمیفهمیدم چرا.آخرین بار ساعتو نگاه کردم ۵ بود و گفتم بیا ۳ ساعت دیگه باید بیدار شم  هنوز یه دیقه هم نخوابیدم.مگه میشه کسی شربت دیفن هیدرامین و قرص سرماخوردگی و این چیزا بخوره، دو سانسم ورزش کرده باشه از صبحم بیدار باشه باز خوابش نبره؟! پس چرا تو پرواز خودمونو میکشیم که موقع تیک آف و لندینگ نخوابیم و هی قهوه پشت قهوه باز رو صندلی به اون سفتی میشینیم انگار که تو پر قو هستیم و مثل کارتون تام و جری که کبریت میذاشت لای پلکاش که بسته نشه باید مبارزه کنیم با خواب؟! 

از این به بعد هروقت خوابم نبرد به جای اینکه گوسفندا رو بشمارم خودمو تو پرواز تصور میکنم که رو جامپ سیت نشستم و کابین تاریک ظلماته و همه مثل خرس خوابیدن و من دارم کشیک میدم.شاید جواب داد.

بعدا نوشت: نه من میخوام بدونم الان کرکوک چیکار داری شما؟؟؟

نظرات 1 + ارسال نظر
ج شنبه 3 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 03:33 ب.ظ

مامور امنیت پرواز هستید ؟

حالا چرا مامور؟
چقدرحدس سخت و دور از ذهنی زدی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد