دو غریبه، دوتا قلب در به در
دوتا دلواپس این چشمای تر
دوتا اسم ، دو خاطره، دو نقطه چین
دوتا دور افتاده ی تنها نشین...
دلت برای اون تنگ نمیشه. دلت برای تصویرِ غیرواقعی که ازش تو ذهنت ساخته بودی تنگ میشه...
ایوی: تو کی هستی؟
آقای وی : مردی که نقاب بر چهره داره!
ایوی:این رو میبینم.
آقای وی : می دونم که میبینی.من نمیخواستم قدرت بیناییت رو زیر سوال ببرم. فقط میخواستم بگم از شخصی که نقاب بر چهره داره تا کسی اونو نشناسه چرا میپرسی تو کی هستی؟
امروز صبح، ساعت 3 بیدار شدم که برم پرواز، همه چی آروم بود. یه روز عادی رو گذرونده بودم و همینطور یه شب آروم... بعدشم رفتم عسلویه و الان که برگشتم تا مثل همیشه با خیال راحت بخوابم... حمله انتحاری به حرم امام و تیر اندازی تو مجلس و... از همه بدتر همسایه های روبه روییمون که این زمانو واسه دعوا انتخاب کرده بودن.خلاصه که سردرد داد و بیداد اینا و شوک خبرا نذاشت که بخوابم.گفتم بعد مدت ها بیام و یه واقعه ای رو ثبت کنم، شاید بعدهایی در کار نبود!
بعدا نوشت: where is the rest of my fuuuckkkkkkkkkkin note???? God dammmit
گذشت کردن 2 حالت داره:
یا اونقدر دوسش داری که از اشتباهش میگذری...
یا اونقدر از چشمت میافته که از خودش و اشتباهش با هم میگذری...
فکر کنم همین الان صدای اذانو شنیدم!
ساعت 6 صبحه و باز هنوز نخوابیدم!دیگه یادم نمیاد آخرین باری که زودتر از چهار پنج صبح خوابم برده کی بوده! انقدر فکر تو سرم میچرخه که نمیدونم به کدوم فکر کنم.،،
باشه.اینم تقصیر تو نیست!
...