دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

مدرسه من.1


خواستم یه ذره از وضعیت مدرسه مون واستون تعریف کنم که گریه تون در بیاد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر کنید که چند سال پیش مدرسه تون تموم شده!

خب.اول از محیط مدرسه بگم. ما یه مدرسه 3 طبقه تازه ساخت داریم که تا پارسال فقط مال دبیرستانیا بود واسه همین همیشه صبحی بودیم و مشکلی نبود. الان به خاطر این که یکی از مدارسو دارن می کوبن بچه راهنمایی هام اومدن تو مدرسه ما.الان 2 شیفت شدیم.!!

فرض کنید 4 روز میریم مدرسه صبحی هستیم...بعد تا میایم به این برنامه عادت کنیم تعطیل میشیم.

بعد از 3 روز- دیگه حالا 4 روز بعدظهری هستیم!!

به خدا همه برنامه های آدم میریزه به هم!

مدرسه ما خیلی پیشرفتستچون توش 8 تا دوربین مدار بسته کار گذاشتن!!!!

هر طبقه 2تا یکی ته سالن یکی سر سالن!دم دروازه و تو حیاطم هست تازه!

منم هر دفعه از جلو دوربینا رد میشم انگشتمو به علامت آزادی می گیرم جلو دوربین.!

راستی اسم مدرسه مونم آزادیه....انقد آزادیم تووووووووش

آخخخ... گردنم درد گرفت!!

 می گفتم...خدارو شکر می کردیم که ما طبقه ی سوم هستیم اینا تنبلیشون میشه نمی تونن هر دیقه بیان سر بزنن به ما و هی گیر بدن!

اون از اون دوربیناشون...حالا قسمت مسخره ترش اینجاست که بچه های اول دوم- پاچچه خوار....

لعنت بر شیطون....اونارو کردن انتظامات...واسه هر کلاسی یه دونه!

 دختره هردفعه عشقش می کشه بلند میشه میاد کلاس ما...

اسم شلوارلی پوشیده هارو می نویسه!!

اگه ما جلو در کلاس مونده باشیم میاد به ما میگه برین تو کلاستون...

خیلی غلطای دیگه می کنه!

دلمون خوشه پیش دانشگاهی هستیم....! هه!

بعد بهمون میگن چرا از مدرسه بیزار میشی!

فکر کنید به خاطر این که تدریس تو روستا امتیاز داره...بلا استثنا همه معلما رفتن واسه روستا ها... ما بدبختای کنکوری تا 4 هفته معلم دیفرانسیل و هندسه و گسسته نداشتیم...

فکر کنید دویست و خورده ای صفحه فیزیک ماست...4 فصلشو باید این ترم می خوندیم.اونوقت تا یک ماه از مدرسه گذشته بود کتاب فیزیک ما هنوز نیومده بود....


جای جالبش اینجاست که تتنها تغییری که کرده بود این بود که ***************


{وسط نوشت: شرمنده! از اونجا که اصلا دلم نمی خواد وبلاگم ف ی ل تر بشه خودم اینجاشو سانسور کردم.

همین الان فهمیدم وبلاگ شایان چیز شده.


پایان-پریماه-۹۰/۱۱/۲ }



دیفرانسیلمونم بیخودی دیر اومد...

دلم پره ها...ولی می ترسم زیاد بنویسم حوصلتون سر بره!


 پاشم برم مدرسه...!

دعا کنید دیوونه نشم فقط!



فعلا!



نظرات 14 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ق.ظ

خدایا به درگاهت دعا میکنیم این پری دیوونه نشه

آمین...
اون یکی پستم الکی بود قرار نبود منتشر بشه!!!

شروین چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:14 ق.ظ http://sherlook.blogsky.com

سلام یه زحمت بکش ببین وبلاگم درست باز میشه؟ من که نمیتونم درست ببینم. ممنون

الان میام.ولی درست باز نمیشه!!

. پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ق.ظ

سلام
چطوری خیلی وقته نیومدم پیشت
امیدوارم همیشه در پناه حق موفق باشی.

مرسی.
ولی به جا نیاوردما....
فکر نکنم نقطه باشی.نه؟

سعیده پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ب.ظ http://g-tanhayi.blogsky.com/

پری جان ترورش کردن مثلا یعنی چی؟؟؟؟
عزیزم کتاب تو دیر به دستت رسیده تقصیر کس دیگه ست!
وقتی کسی رو فقط در حد اسم می شناسی درست نیست این طوری راجه بهش حرف بزنی...
بعدشم این چیزایی که گفتی عادیه... حرص نخور بی خودی!
یه امسال و تحمل کن بعدش راحت میشی

من چیز بدی نگفتم البته چون همشهری هستین شاید تو بهتر از من بشناسیش ولی خب چون تو نت نمیشه واضح حرف زد احتمالا سوئ تفاهم شده.
منظور داشتم از حرفم
ولی اونی نیست که فکر می کنی.
بعدشم نمیشه حرص نخورد!!
خیلی لج آدمو در میارن.

سعیده جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:02 ب.ظ http://g-tanhayi.blogsky.com/

می دونم لجت درمیاد. منم این چیزا رو تجربه کردم. این که مثلا یه سال دومی تازه به دوران رسیده که مسوول انتظامات شده میاد واسه تو که پیش دانشگاهی هستی شاخ و شونه می کشه
حالا وضع ما بدتر بود.همین پارسال که ما پیش دانشگاهی بودیم کل کادر مدرسه مون عوض شد.مدیر،معاون آموزشی،معاون پرورشی و... همشون دسته جمعی از یه مدرسه ای که کلا پیش دانشگاهی نداشت اومده بودن مدرسه ی ما. و چون هیچ تجربه ای در زمینه ی چگونگی رفتار با یه کنکوری نداشتن، همیشه روی اعصاب ما پیاده روی می کردن!!
اما از من به تو نصیحت! بخوای فکرتو مشغول این چیزا کنی از اصل مطلب جا می مونیا!!!!
حالا از ما گفتن بود

آره.دارم سعی می کنم بی تفاوت باشم
حالا خوبیش اینه که من فقط ۴ روز میرم مدرسه!!!
ریختشونو زیاد نمی بینم چون طبقه آخریم!
ولی انتظامات

فافا شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ب.ظ http://http://life-me.blogsky.com/

سلام پری پر
اوه اوه اینا چیه دیگه دکتر حسابی به اون نازی الهی فداش شم. یه گناب قدیمی پیدا کن جلد آخرش رو بچسبون به جلد آخر کتاب فیزیکت دلت باز میشه
حالا ایرانم یه نخ سیگار فرستاد فضاها ... چیکار موشکه داشتن[
وای خدا رو شکر من تموم کردم این روزا رو
ولی دلم دبیرستان رو میخواد هنوززززززززززززززززززززز
نمیدونستم کنکوری موفق باشی پرپر جون

سلااااام
یه نخ سیگارو خداییش خوب اومدی!!!
دبیرستان بدون مدیر ناظم و معلمای عقده ای واقعا دوره ی خوبی می شد

مرسی عزیزم

بچه شیر یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ب.ظ http://anahno.blogsky.com


به داداشی سلام کن
علیک سلام آبجولی کوچولو
عجب مدرسه ای دارین
باریک بازم درس بخون
خدایا شکــــــــــــــــــــــــــــرت از مدرسه و... راحت شدم

سیلااااااااااااااام !!!!
آخر نفهمیدیم کدوم وبلاگی!!!
هر دفعه با یه آدرس میای!!
الدان؟یا بچه شیر!؟ مسئله این است!!

merlin سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ب.ظ http://merlinee.blogsky.com

سلام
چیه باورت نمیشه
آره من هنوز زنده ام
آمدم ولی فردا صبح نیستم
بچه ها کجان یک ماه ولتون کردیما رضا که رفته خانوم کلاخه هم که نیست
هی...
کاش میتونستم دوباره با شما باشم

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام!!!!
نههههههه!
بایدم باورم نشه!!!
رسیدن به خیر با معرفت...
من که هستم ولی ازکلاغه خبری ندارم.
منم رفتم دیدم نیست.

shadi سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ب.ظ http://shadi_wizard.mahtarin.com

سلوووووووووووووم
پر پر من خوفی؟؟!
برو خدارو شکر کن ساله آخرته!
اینقدرم حرص نخور واست خوب نیستا........واست دعا میکنم شاید فرجی شد یک عبارت از بدبینی های تو کم شه!
دنیا رو عشق است بی خیال........ وگرنه من بدبخت که دو سال باید بمونم چی کار کنم؟!!

من کجام بدبینه؟؟!
چون تحمل اینارو ندارم بدبینم؟!
خب من از اوناییم که نمیتونن در برابر این جور چیزا ساکت بمونن!!
دختر خالتو بشناس!
اگه همه مث تو میزدن به بیخیالی که دنیا رو آب میبرد!

حاج علی چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ب.ظ http://s-minimal.blogsky.com

همه ای داستانا سر ما هم اومده...همین فیزیکی رو که شما میگی، 2 فصل آخرش رو ما خودمون خوندیم...
همون دیفرانسیل رو استاده بلد نبود درس بده ما خودمون خوندیم....تحلیلی رو ما خودمون جون دادیم خوندیم...
کلا پیشدانشگاهی رو ما خودمون جون کندیم...اساتید هیچ نقشی نداشتند...فقط استاد شیمی یه دکتره بود که خوب درس میداد...

ولی همین پیشدانشگاهی خیلی خوش گذشت!!!!!

خوش به حالتون ...
حداقل شما پسرین زیاد بهتون گیر نمیدن!
اتفاقا معلم فیزیک ما هم اصلا درس دادن بلد نیست من خودم می خونم واسه خودم!
اولای سالم خیلی با من لج بود!!

حاج علی پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ب.ظ http://s-minimal.blogsky.com

البته پیش دانشگاهی یه حس بلاتکلیفی و بی خود بودن رو هم منتقل میکنه(البته برای ما پسرا) که زیر بار فشارش آدم چند سال پیر میشه...

واسه همینه که وقتی دبیرستان هستیم هنوز baby face ایم ولی وقتی وارد دانشگاه شدیم، انگار 30--40 سالمونه!!!!

واقعا که!!!
الان مثلا تو پیر شدی دیگه نه؟!!!

بچه شیر پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:05 ب.ظ http://behzad.spi-blog.com

سلام
تو سعی کن تو همین وبلاگی که نوشتم نظر بدی
دوست داشتی و وقط کردی به بلاگ اسکای هم بیا نظر بفرمیو
(بلاگ اسکای:چرت و پرت تر مینویسم)


اوکی!

بچه شی پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ب.ظ

درست شد
حالا بدو برو درستو بخون

مغسی بوکو!

حاج علی جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:00 ب.ظ http://s-minimal.blogsky.com

پیر شدیم رفت...
روان شاد شدیم...
انشالله تو سالم بگذرونی این دوره رو!
به ما هم سر بزن.

رو چشم!!!
الان میام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد