دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

هیچ

بعضی روزا حسرت میخورم که دوستا و فامیلام هرموقعی که بخوان میتونن برن رشت و تو شهرداری قدم بزنن ولی من فقط میتونم استوریاشونو ببینم...:')

نظرات 5 + ارسال نظر
رامین جمعه 17 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:00 ب.ظ

Pain
خب استوری ها رو نبینید

آره باید اینستاگرامو پاک کنم

گیل‌پیشی جمعه 17 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:23 ب.ظ https://temmuz.blogsky.com/

خب کاپیتان شما هم می‌تونی آسمون‌ها و کشورهای خارجی رو ببینی، ما فقط تو استوری‌ها می‌بینیم.

آخه عکس دیدن فرق داره با اینکه یه جایی زندگی کرده باشی، الان دستتو دراز کنی بهش رسیدیا، اما نمیتونی...
منم الان اینجوریم.همه دارن آخر هفته ها میرن شمال،حتی تهرانیا، اما منی که همه دوستا و خانوادم اونجان نمیتونم.

سمیرا شنبه 18 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 01:32 ق.ظ

اینجوری که شما گفتین، منم دارم حسرت می خورم ان شاءالله بزودی به دل خوش و با شادی برید عزیزم

این ویدوهای اخیر بازار رشت منو دچار حس نوستالژیک کرده بود.الان کم کم دارم به مرحله دل زدگی میرسم

لیمو شنبه 25 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 01:09 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com/

شما ببین حتی اسکارلت جوهانسون میگفت: بعد یه مدتی استوریهای دوستم رو میدیدم که توی باغ با سگش بازی میکنه. دوست داشتم اونجا باشم و به جای اون با سگش بازی و زندگی کنم. یهو به خودم اومدم که یعنی چی؟؟ یعنی اینهمه زحمت کشیدم که بشینم حسرت یکی دیگه رو بخورم؟!
پس خواهرم استوریهای ملت رو نبین و زندگی خودت رو سفت بچسب

راستم میگی...
چشم

گیل‌پیشی چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 09:26 ب.ظ

سلام عزیزم. خوبی؟

قربون شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد