ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
عزیزترین، عزیزترین، ساعت یک و سی دقیقه نیمه شب است..
خواهش میکنم عزیز دلم یک گل رز برایم بفرست تا بدانم مرا بخشیدهای.
من در واقع خسته نیستم ولی بیحس و سنگینم و نمیتوانم کلمات مناسب را پیدا کنم.
آنچه میتوانم بگویم این است که: در کنارم بمان و تنهایم نگذار...
زندگی خیلی دشوار و غمانگیز است. چطور آدم میتواند امیدوار باشد که خواهد توانست کسی را با نوشته برای خودش نگه دارد؟
فرانتس کافکا
نامه به فلیسه
منتظر یک عشق کامل هستی ؟
نه ، حتی منتظر آن هم نیستم ، دنبال خودخواهی میگردم . خودخواهی کامل .
مثلا فرض کن بگویم میخواهم کلوچهی توتفرنگی بخورم و تو همه ی کارهایت را رها میکنی و میروی بیرون و برایم کلوچه توت فرنگی می خری و نفس نفس زنان بر میگردی و زانو میزنی و آن را به سمتم میگیری . من میگویم دیگر نمیخواهمش و آن را از پنجره بیرون میاندازم . این چیزی است که دنبالش میگردم .
با شگفتی گفتم : " مطمئنم این هیچ ربطی به عشق ندارد ."
میدوری گفت : دارد ، فقط تو نمی فهمی . در زندگی دخترها لحظاتی وجود دارد که برخی چیزها برایشان به طرز شگفتانگیزی مهم میشود .
گفتم : " چیزهایی مثل پرت کردن کلوچه توتفرنگی از پنجره ؟ "
دقیقا و هنگامی که این کار را کردم ، می خواهم مرد زندگی ام از من عذرخواهی کند و بگوید : حالا میفهمم ، میدوری . چه احمقی بودم ! باید میفهمیدم که میلت به خوردن کلوچه را از دست میدهی . من به اندازه یک الاغ هم احساسات ندارم و باهوش نیستم . برای جبران ، میروم برایت چیز دیگری میخرم . چی دوست داری ؟ موس شکلاتی ؟ کیک پنیر ؟
" خب بعدش ؟ "
بعد ، من به خاطر کاری که کرده ، عشقی را که شایستهاش است به او میدهم .
" به نظرم احمقانه است "
خب ، برای من ، عشق این شکلی است . اما هیچکس مرا درک نمیکند .
سرش را مقابل شانهی من کمی تکان داد گفت : " برای یک عدهی خاص ، عشق از چیزی کوچک و احمقانه آغاز میشود ، از چیزی مثل این ، و یا اصلا شروع نمیشود .
" تا به حال دختری ندیدهام که مثل تو فکر کند "
درحالی که پوست ناخنش را میکند گفت : بیشتر مردم همین را میگویند . ولی این تنها شیوهای است که میتوانم فکر کنم . جدی میگویم . به این چیزها اعتقاد دارم . هیچوقت به ذهنمم خطور نکرده بود ، طرز تفکرم با دیگران فرق میکند . سعی نمیکنم متفاوت باشم ، اما وقتی صادقانه صحبت میکنم همه فکر میکنند دارم شوخی میکنم یا ادا در می آورم . در چنین مواقعی حس میکنم همهچیز خیلی دردآور است ..