ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
فکرشو نمیکردم انقد سخت باشه رفتن.
قبلا یه بار جدا شدنو تجربه کرده بودم.وقتی که داشتم از خونمون میرفتم خوابگاه.اصلا ناراحت نبودم.اصلا انقد سخت نبود.
تقصیر صدای داریوشه یعنی.؟
در حال عبور از یه برحه حساس زندگیم هستم...
دارم از یه پلی عبور میکنم که این سمتش جوونی و بی برنامگی و عشق و حال بدون برنامه ریزیه و اون سمتش وارد دنیای دیگه ای میشم...دنیای بزرگترا...دنیای مسولیت پذیری در باره ی99% اتفاقایی که تو زندگیت میفته...
بخوام عادلانه قضاوت کنم، شاید هنوز خیلی بچه باشم که برم سر کار و یه زندگی مستقل برای خودم و دور از خانوادم شروع کنم...اگه بخوام خودمو با همسن و سالام مقایسه کنم...خیلی مسافراتا هست که من هنوز نرفته بودم...خیلی خوش گذرونیااا... گردشااا... مهمونیااا...خیلی کارا که آدم واسه انجامش شوق و ذوق داره.
اما خیلی وقته تصمیم گرفتم خودمو با هیچ کسی مقایسه نکنم.دلم میخواد لایف استایل خاص خودمو داشته باشم.
تو این چند ماهی که تکلیفم مشخص بشه بارها و بارها فکر کردم....تصمیم درستی گرفتم به نظرم.چون این چیزیه که میخوام و میدونم هرگز از انجامش پشیمون نمیشم.
خدایا ازت ممنونم.چون بهم نشون میدی لیاقت چیزی که میخوامو دارم.چون هیچوقت دست رد به سینم نمیزنی.
الانم درسته که 9 ماه گذشته که دارم روی این پل هی میرم و میرم و میرم....ولی یه جورایی ته دلم روشنه که بالاخره میرسم...
چون هم از ته دلم تورو باورت دارم، هم خودمو.