"به یاد داشته باشید که اگر سرماخوردگی شَدید، آنفلونزا، حساسیت یا گرفتگی بینی دارید، در صورت امکان باید تغییر در برنامه پرواز را مد نظر قرار دهید. بیماری شما می تواند منجر به مسدود شدن شیپور استاش شده و در نتیجه مانع همسان سازی فشار در گوش هایتان شود. در نتیجه این امر انقطاع در غشای صماخی رخ داده که می تواند منجر به از دست دادن شنوایی یا آسیب دائمی گوش شود. البته این موضوع را جدی بگیرید و اگر تا چند روز پس از پرواز، شنوایی شما به حالت عادی برنگشت، با یک متخصص مشورت کنید. "
اینو برای اون دکتر نامحترمی گذاشتم که دیروز پیشش بودم.
همونطور که حدس میزدم، اون شب من از درد گوش و سینوسام تا خود صبح نتونستم بخوابم و شانس آوردم تو اون لحظاتی که داشتم جون میدادم یادم افتادحوله گرم برای این درد خوبه و کیسه آب گرممو پر کردم و میذاشتم رو پیشونی و گوشام و نفهمیدم کی ولی بعد از ۵ بار کیسه آب گرم پر کردن خوابم برد.ساعت نزدیکای ۱۲ ظهر بود که بیدار شدم.دیدم حتی از قبلم کمتر میشنوم و کامل کر شدم.تو همین فکرا بودم که چیکار کنم چیکار نکنم دیدم اس ام اس اومد: کروی عزیز، پیکاپ شما برای پرواز دوبی ۱۳ تیر ساعت ۳ و ۲۰ دقیقه صبح میباشد. گفتم این یکی رو برم دیگه معلوم نیست چی به سرم بیاد، باداباد زنگ زدم شرکت و گفتم من حالم بدتر شده و ۳ روز دیگه برام استعلاجی رد کنید.گشتم توی سایت نوبت آی آر ببینم متخصص گوش و حلق و بینی که امروز وقت بده کیه.یکی رو پیدا کردم نظراتشم بدی نبود.با خودم گفتم دیگه این مساله انقدر جا افتاده س و همه میدونن که حتی نیازیم نیست خیلی توضیح بدی بگو مریض بودم رفتم پرواز و گوشم آسیب دیده.همه بچه ها میخوان بپیچونن و دروغکی استعلاجی بگیرن میرن میگن گوشم عفونت کرده.تو که وضعیتت دیروز اونجوری بود نگران چی هستی؟
خلاصه رفتم و هرجمله ای که بهش میگفتم از نگاهش میفهمیدم بیشتر متوجه نمیشه.یه ذره معاینه کرد این گوش اون گوش حلق و بینی گفت من چیزی نمیبینم.الان میگی کدوم گوشت گرفته؟ گفتم آقای دکتر جفت گوشام کیپه و فقط صدای هوا میشنوم.صداهای اطرافم گنگ و خیلی ضعیف هست.بعدم رفتم سر کار پروازم از روی آب بود گرفتگی گوشام بیشتر شد.میدونین برگشته به من چی میگه؟؟؟؟ میگه فشار داخل هواپیما که تنظیم میشه روی گوش اثری نداره! اینجا بود که فهمیدم این آقای دکتر انقدر مشغول جراحی بینی بوده که وقت نکرده با هواپیما سفر و یا درموردش مطالعه کنه. گفتم موقع سرماخوردگی اگه پرواز بریم آسیب جدی به گوش میرسه و من الان شرایطشو ندارم لطفا برام استعلاجی بنویسین.دیگه مقاومتی نکرد و چنتام دارو نوشت برگشتم خونه.ولی خیلی عصبانی بودم. احساس میکردم بعد از دو هفته مریضی و درد و بیخوابی و خدا تومن پول دکترو دارو و اسنپ دادن، حقم بود که حداقل دکتر متخصص درک کنه که چی کشیدم.
که اونم نکرد. :)
به قول معروف گفتنی to hell with them
مهم اینه گوشم خوب بشه تو این ۳ روز. دایورت مود: آن
نشسته بودم از گوشه مبل واسه وودوو که زیر میز ناهارخوری خوابیده بود کرم میریختم که تحریکش کنم بیاد رو مبل بخوابه که بتونم نگاهش کنم.و انقدر باهاش دالی موشه بازی کردم که موفق شدم.نمیدونین چه احساس خوبیه که یه موجود دیگه رو انقدر بشناسی.من واقعا شیفته گربه هام.یعنی تو همین لحظه ای که خوابیده بود رو به روم و داشتم نگاهش میکردم میگفتم وای من واقعا سیر نمیشم از گربه ها.کاش الان چنتا گربه دیگه دورم بودن.بعد همینجور اون نگام میکرد من نگاش میکردم من چشمک میزدم اونم چشمک میزد بعد سرمو آروم کج کردم سمت چپ شونم و اونم همینکارو کرد.انگار جلوی آینه بودم.اون لحظه با تمام وجود دلم خواست این موضوع واقعیت داشته باشه و وقتی مردم این لحظه زندگیمو- و خیلیای دیگه که کسی متاسفانه نبود فیلم بگیره- یبار دیگه ببینم.با پاپکورن و کیفیت بالا.
امروز ساعت ۶ صبح مجبور شدم برم پرواز دوبی و مدام با خودم فکر میکردم منی که دو روزه به معنای واقعی کر شدم و روی زمین گوشام کیپه برم بالا و مخصوصا از روی آب رد بشم قراره چی بشه.یبار سال اول کارم اینجوری شدم.سرما خورده بودم و رفتم پرواز خارک_شیراز_اهواز. موقع لندینگ احساس کردم الان از درد میمیرم سینوسم شروع کرده بود به تیر کشیدن گوشام چشمام اصلا یه وضع جهنمی بود.پاشدم از بالای سرم یه جعبه دستمال کاغذی برداشتم و فقط شروع کردم فوت کردن تو گوشم و اشک ریختن.امروزم منتظر اون درد بودم و اوقاتم از قبل پرواز تلخ شد.خب چون ۶ روز گذشته بود اون درد و نداشتم و فقط گوشام کیپ شد.اما اومدم خونه و خواستم یه ساعت بخوابم.با گریه از خواب پریدم وهرچی تو پرواز نکشیده بودم سرم اومد.درد مثل یه مار از پشت گوشام میپیچید تو پیشونیم بعد میرفت زیر چشمم و باز میچرخید به سمت بالا.سرمو محکم بستم با شال و یه ژلوفن خوردم و خوابیدم کف آشپزخونه عر زدم.واقعا اگه بعدها ازم پرسیدن چی شد که از مهمانداری استعفا دادی؟ میگم همه چی خوب بود و عاشق شغلم بودم.همیشه با همه ی مسافرا مهربون بودم و موقع پیاده شدن کلی ازم تشکر میکردن.ولی مسئولای بی لیاقتی داشتیم که حتی میدیدن حالت بده و داری میمیری به زور میفرستادنت پرواز و براشون مهم نبود شنواییت آسیب میبینه و ممکنه دیگه خوب نشه.حالا این دکترمونه مثلا! تحصیل کرده ست.تخصصشه! اصلا ازم نپرسید تو آمادگی پرواز رفتن داری یا نه؟ فقط گفت این ۳ روز دومی که گرفتی از استحقاقیت کم میشه.گفتم هیچ اشکالی نداره من وقتی حالم بده و شرایط پرواز رفتنو ندارم چیکار باید میکردم؟ (بزنین از حقوقمون بزنین از استعلاجی و استحقاقیمون بزنین انقد بزنین که همه نیرو خوباتونو از دست بدین.آخر سر خودتون بمونین خودتونم برین پروازاتونو انجام بدین.برا خودتون تشویقی بنویسین.)
امشب اولین شبی بود که حسابی کلافه بودم و حس کردم در حقم ظلم شده و لیاقت منو ندارن.گوشیمو برداشتم به سرگروهم بگم ولی خب میدونم از دستش کاری به جز همدردی بر نمیومد.واسه همین دستمو گذاشتم زیر چونم و گربمو نگاه کردم.نمیدونم چی دارن که حتی خوابیدنشونو هم نگاه میکنی آروم میشی.و یکم حالم بهتر شد.هرچند که بعید میدونم سردرد موذی اجازه بده من امشب بخوابم.ولی حداقل عصبانیتم فروکش کرد.
حقیقتا این چه مرضیه که خوب نمیشه؟
اگه دوباره کرونا اومده خب بگین ما بتمرگیم سر جامون به بقیه سرایت ندیم.
الان یک هفته ست که خوب نمیشم.نه شبیه سرماخوردگیه و نه آنفولانزا، ولی سرفه هاش به شدت شبیه کروناس.از اونا که دل و جیگرت میخواد با سرفه بریزه بیرون.از اونا که یک هفته س مجبورم نشسته بخوابم چون دراز میکشم سرفم قطع نمیشه.انقدر دارو و سرم و شربت دارم که همش دارم از خودم میپرسم فلان قرصو خوردم؟ یا توهم زدم؟ نکنه دوبار شربت خوردم؟ حالمم همچین خوب نیست ولی فردا آخرین روز استعلاجیمه و باید برگردم سر کار.
چقدر سخته برام برگردم.
فکر کن ۵ سال روی یه مدل هواپیما بپری و زیر و بمشو بلد باشی و همه بشناسنت و مثل خونت دوستش داشته باشی، یهو کلا تمام اون مدلو از رده خارج کنن یا بفروشن و بفرستنت رو یه مدل بالاتر و بزرگ تر و دوباره مثل روز اولی که شروع به کار کردی، هیچکسو نشناسی و کل ساعت کاریت زیر ذره بین باشی .در صورتی که رو تایپ قبلیت همه با هم مثل خانواده بودین و اصلا نمیفهمیدی کار چطوری گذشت.مجبوری تا موقعی که بشناسنت یه سره تو پوزیشن اکونومی وایسی، بعد از ۵ سال مهماندارِ درِ یکِ سمتِ راست بودن! و من چقدر از تغییر بدم میاد.
Sometimes it feels like I've got a war in my mind
I wanna get off but I keep riding the ride
I never really noticed that I had to decide
To play someone's game, or live my own life
باز هم فصل مورد علاقم شروع شد و پشت بندش هرچی پرواز داغونه داره میباره رو سرم طوری که نمیفهمم روز و شبام چجوری داره میگذره.البته که محاله شب قبلو فراموش کنم چطور گذشت.تمام شبو بیدار بودم و ذهنم خفه نمیشد اصلا نمیفهمیدم چرا.آخرین بار ساعتو نگاه کردم ۵ بود و گفتم بیا ۳ ساعت دیگه باید بیدار شم هنوز یه دیقه هم نخوابیدم.مگه میشه کسی شربت دیفن هیدرامین و قرص سرماخوردگی و این چیزا بخوره، دو سانسم ورزش کرده باشه از صبحم بیدار باشه باز خوابش نبره؟! پس چرا تو پرواز خودمونو میکشیم که موقع تیک آف و لندینگ نخوابیم و هی قهوه پشت قهوه باز رو صندلی به اون سفتی میشینیم انگار که تو پر قو هستیم و مثل کارتون تام و جری که کبریت میذاشت لای پلکاش که بسته نشه باید مبارزه کنیم با خواب؟!
از این به بعد هروقت خوابم نبرد به جای اینکه گوسفندا رو بشمارم خودمو تو پرواز تصور میکنم که رو جامپ سیت نشستم و کابین تاریک ظلماته و همه مثل خرس خوابیدن و من دارم کشیک میدم.شاید جواب داد.
بعدا نوشت: نه من میخوام بدونم الان کرکوک چیکار داری شما؟؟؟