دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

ای بابا ای بابا...!!!

سنسورای حسیم دارن یه جورایی بهم خبر میدن که بغل گوشم یه اتفاقایی میافته...

البته همیشه دست طرفو قبل از اینکه فکرشو بکنه میخونم! زودتر از خودش!! ولی نمیدونم چرا به روی خودم نمیارم و کاری نمیکنم! انقد می مونم تا خودش خودشو نشون بده...از این اخلاقم اصن خوشم نمیاد ولی چه کنم دیگه! ترک عادت موجب مرض است!

خیلی خییییلیییییییی بدم میاد که یکی ابتدا خوشو به زور بهم بچسبونه و اصرار کنه دوستم بشه و بعدا یهو عوض شه.

الان دقیقا دلم میخواد تف کنم تو صورتش.آخه چطور فکر کردی می تونی منو دور بزنی و من متوجه نشم؟! هه! خنگیا!!!


+امتحانااااا :(((( دیشب رفتم سایت دانشگاه دیدم 4 تا از درسای تخصصیم میانترم نداره! یعنی خودم ندادم امتحانشو!! خیال باطل کردم که مثه ترم پیش اندیشه 2 رو امتحان ندادم و برام 6 رد کرد این ترمم اینطوری میشه

خدا رحم کنه دیگه! همین!! :دی