-
بی نظیره بی نظیر... الهی شکرت :))
یکشنبه 10 فروردینماه سال 1404 18:10
تو دوران جاهلیتم، کل دوره دبیرستان تمام تلاشمو کردم که مامانم واسم گوشی بگیره، اما جواب نه که نه! جا داره از همینجا دستشو ببوسم چون بدون گوشی دیگه آخرا با تک ماده قبول شدم یه سری درسارو.اگه گوشیم بود دیگه چی میشد. یک سال قبل کنکور، واسه اینکه من و خواهرمو تشویق کنه، رفت دوتاسیم کارت همراه اول رند خرید که شماره شون پشت...
-
And I'll be the one I'm told can not be
دوشنبه 4 فروردینماه سال 1404 04:03
تعطیلات خود را چگونه میگذرانید؟ به نام خدا: با پرواز های خوش موقع. :`) چگونه بیدار میمانید؟ با گوش دادن به موزیک های هارش و آدرنالین تلقینی . But mentally I'm here . Kensington - No me Unplugged / Live
-
تلخ و شیرین یکم فروردین ۱۴۰۴
جمعه 1 فروردینماه سال 1404 04:49
ساعت ۲:۳۵ به زور خودمو از تخت بیرون کشیدم و با چشمای نیمه بسته شروع کردم آرایش کردن. همون غر زدنای همیشگی با خودم: سگ میره دوبی روز اول عید؟ حتما پرواز خالیه.اشکال نداره سریع میگذره میره. وقتی رسیدم بریفینگ دیدم همه با خنده شوخی هی تبریک میگن.فکر کردم منظورشون همون نامه تشکریه که سرمسافر پست قبلی روی برد زدن.بعد دیدم...
-
پایین اومدیم دوغ بود، قصه ی ما دروغ بود.
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1403 00:38
نمیدونم از اثرات رفتن مادربزرگمه یا خستگی زیاد.ولی چندهفته س که نمیتونم خوب بخوابم.یعنی همش چیزای چرت و پرت میبینم.انقدرواضح که به اندازه واقعی بودنش اذیت میشم.اینکه تقریبا تمام پروازامم صبح زود بود و من باید سه صبح بیدار میشدم بی اثر نبوده شاید.امیدوارم زودتر بگذره.روزی که گذشت تقریبا یکی از روزای سخت زندگی و کاریم...
-
گریه نمیکنم من
پنجشنبه 25 بهمنماه سال 1403 04:44
مادربزرگ چشم آبی قشنگم یکشنبه از دنیا رفت. اینکه مرخصی نداشتم یه طرف،اینکه بدحال شدن و در ادامه فوتش مصادف شد با انواع برف و بوران و هشدار هواشناسی و پلیس راه که تردد هرنوع وسیله شخصی و پلاک غیر بومی ممنوع و فلان یه طرف،خستگی خیلی زیاد یه طرف. و از همه بدتر ۲۲ بهمن و روز قبلش چطور باید بلیط پیدا میکردم که برم شمال...
-
I'm just gonna leave this here ...
جمعه 12 بهمنماه سال 1403 18:43
هیچ وقت بابتِ عشق هایی که نثارِ دیگران کرده اید و بعدها به این نتیجه رسیده اید ذره ای برای عشق شما ارزش قائل نبوده اند، افسوس نخورید. شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید، بخشیدید. و چه چیزی زیباتر از عشق... هر رنج دوست داشتن صیقلی ست بر روح. با هر تمرین دوست داشتن، روح تو زلال تر می شود. گاهی بعضی ها با ما جور در...
-
La Valse D'Amelie
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1403 10:13
بریم ببینیم میدون شهرداری و بغل نسیمو بعد از مدت ها، میتونه این خستگی رو در کنه یا چی.؟ هشتگ ای بهار ای آسمون
-
The wolf moon
دوشنبه 24 دیماه سال 1403 19:55
دیشب نمیدونم ساعت چند بود.بعد از یه خواب طولانی چرت و پرت در مورد وودوو و گریه شدید تو خواب بیدار شدم .دیدم همه جا تاریکه.چشامم خیسه. سریع چشامو بستم چون اگه بهش فکر میکردم دیگه خوابم نمیبرد.تا خود ظهر که ساعت گوشیم زنگ بزنه هرچی خواب مزخرف بود دیدم.واسه همین وقتی بیدار شدم احساس خستگی داشتم.بعد از ساعت ها کلنجار...
-
هورااااااا ^____^
چهارشنبه 19 دیماه سال 1403 15:22
آقا ناپلئونی ره بیارینننننن همین الان و در این لحظه اومدم که یه پست در مورد وبلاگم و اسمش و اینکه اگه بلاگ اسکای برای همیشه تموم شد چه کنم بنویسم که دیدم بعد از چندین روز آمار وبلاگم از 90 هزار و 289 رسید به 90291. اینو به فال نیک میگیرم و به تمامی شما تبریک و تهنیت عرض مینومایم.
-
گذشتن و رفتن پیوسته
جمعه 14 دیماه سال 1403 22:03
میدونین اون قدیم ندیما من خیلی بچه شجاعی بودم.از هیچ چیز نمیترسیدم.از هشت سالگی تنها میخوابیدم و یه سره تو انباری ها و زیرزمینا و جاهای تاریک دنبال یه چیزی میگشتم(احتمالا سرزمین نارنیا).اتفاقا تو یکی از این گشت و گذارا بود که وقتی مامانم خواب بود و داشتم توی زیرزمین تاریک چوب کبریتاشو دونه دونه میسوزوندم و گوشه کنارا...
-
خطای سرور ۵۰۰
دوشنبه 10 دیماه سال 1403 21:33
بلاگ اسکای عزیز، لطفا زودتر درست شو و مارو از این بلاتکلیفی نجات بده. من دوست ندارم برم یه جای دیگه بنویسم. :''(( مرسی اه.
-
Felt like Cupid, might regret it later
شنبه 8 دیماه سال 1403 14:17
پنجشنبه داشتم میرفتم یه پرواز نسبتا طولانی.رفتم سراغ پوزیشنم که چک های معمول همیشگی رو انجام بدم.صندلی رو که باز کردم دیدم یه کتاب کوچیک از مهماندار قبلی جا مونده.یکی از این کتابای زرد روانشناسی بود در مورد عشق که حتی اسمشم یادم نیست.از اونجایی که من هنوز مثل اول ابتدایی اسممو تو کتابام مینویسم، و بعضی وقتا که از...
-
4K-AZ65
پنجشنبه 6 دیماه سال 1403 00:00
امروز هواپیمای امبرائر ایرلاین آذربایجان موقعی که داشته میرفته از باکو به گروزنی -نمیدونم چطور- در آکتائو قزاقستان دچار سانحه شده. دقیقا امروز که دوستی اومده بود پیشم و داشتم با خودم فکر میکردم چقدر خوبه که از صبح اصلا دلم واسه گوشی و فضای مجازی تنگ نشده غروب این خبرو شنیدم.وقتی رفتم اخبار رو ببینم ردای عزیزم جلوی...
-
-ــــ-
دوشنبه 3 دیماه سال 1403 14:41
تو ماشین کرو که نشستم میخواستم یادداشتی که تو چرکنویس ذخی ره کرده بودم تا سر حوصله کاملش کنمو باز کنم و تو این ترافیک تمومش کنم. اما کنارم یکی نشسته که اول یک ربع با تلفن صحبت کرد و الانم بدون هندزفری داره ویدیو نگاه میکنه و پاهای اندازه فیلشو از تو کفشش در آورده و انداخته روی هم و هر سه ثانیه دماغشو میکشه بالا.و...
-
Black and blue
دوشنبه 3 دیماه سال 1403 12:58
ژرژ ساند:من آنقدر زیاد رؤیا بافتهام و کمتر زیستهام، که گاهی تنها سه سالهام، اما روز بعد، اگر خوابی که دیدهام محزون باشد و تار، سیصد سالهام. تو اینطور نیستی؟ در لحظاتی بهنظرت نمیرسد که در آستانهٔ آغاز زندگی هستی بیآنکه حتی آنرا بشناسی ــ و زمانی دیگر سنگینی چندین هزار قرنی را که از آن خاطراتی مبهم و...
-
باز-مانده ها
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1403 16:03
دلم نمیخواست ببینمشون. دلم نمیخواست به این وضوح و با این کیفیت دستای قطع شده، چشمهای تو خالی،انگشتایی که فقط روحشون باقی مونده و پوست هایی که شبیه به هرچیزی هستن جز پوست صورت رو از فاصله چند میلیمتری ببینم.ولی گیر کرده بودم.بین صندلی ها گیر کرده بودم و مثل یه نمایش freak show از جلوم رد میشدن و به زبان عربی میپرسیدن...
-
شاید
دوشنبه 26 آذرماه سال 1403 14:33
میدونید چیه؟ الان که برمیگردم به عقب میبینم شاید بقیه حق داشتن در نگاه اول از من بدشون بیاد... فکر کنن من آدم مغرور و از خود راضی ای هستم وکلا از نزدیک شدن به من دوری کنن.جمله همیشگی دوستام این بود که ما قبل شناختنت فکر میکردیم تو خیلی مغروری و ازت بدمون میومد.چرا؟ چون آدم بسیارخجالتی بودم ولی در عین حال سیسم شبیه از...
-
شانسعلی
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1403 01:13
امروز قرار بود از هشت صبح یه کلاس بیخود اجباری باشم که خدارو شکر به خاطر آلودگی هوا کنسل شد. سه شنبه در حالی که تو راه فرودگاه بودم وقتی دیدم چهارشنبه م خالیه سریع به دوستم پیام دادم فردا بریم استخر؟ اونم از خدا خواسته گفت بریم!! بعد از نزدیک نه سال کار کردن تو این شرکت چندتایی دوست خوب پیدا کردم که گاهی با هم رفت و...
-
Freaking Linked in
سهشنبه 20 آذرماه سال 1403 18:40
-
الو پپه تو صندوق کیلو کیلو جنسه
شنبه 5 آبانماه سال 1403 11:29
دو تا پست قبلی رو که نوشتم، یه بی شعوری، بدون اینکه حتی بشناستم و بشناسمش یا حتی منظور نوشته مو بفهمه، نوشته بود گمشو برو همون جایی که بودی وگرنه میام بالا سرت فقط سریع کامنتشو حذف دائم کردم که نرم به ایمیلش و سر تا پاشو جوری که لایقشه مورد عنایت قرار بدم. انگار این قضیه ترولینگ و فحاشی به کسی که نمیشناسیش از توییتر و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 آبانماه سال 1403 18:07
I was born dead just so I could die again
-
زندگیه داریم؟
چهارشنبه 11 مهرماه سال 1403 01:11
حقیقتا الان به جای اینکه بترسم یه لبخند محوی گوشه لبمه. نبودن وودوو هر چقدر که دردناک بوده واسم تا الان، حداقل دیگه خیالم راحته که جاش امنه وسط این هیری ویری. چون گربه ی بغلی ای نیست و بخوای بگیریش بدتر فرار میکنه و میره یه جای دست نیافتنی،همیشه به این مساله فکر میکردم که اگه یهو زلزله اومد یا جنگ شد یا ساختمون آتیش...
-
فردا سراغ من بیا
دوشنبه 2 مهرماه سال 1403 15:06
توی زندگی بعضی روزا هست که خیلی سخت میگذره.اون لحظه نمیتونی حتی با خودت در موردشون حرف بزنی.حداقل برای من اینجوریه.باید یه مدتی بگذره.بعد از چند وقت که با خودم تونستم حرف بزنم، شاید بتونم بیام اینجا در موردش بنویسم. انگار این که امسال سی سالم شد و از فروردین دچار بحران سی سالگی شدم برام کافی نبود، مجبور شدم وودووی...
-
پنج صبح نوشت
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1403 04:50
از اینکه اجتماعی نیستم احساس گناه نمی کنم، گرچه که گاهی در موردش به شک میافتم، چرا که تنهاییام دردناک است. ولی وقتی به سوی دنیا میروم، به نظر یک سقوط اخلاقی میآید، به مانند جستجوی عشق در یک فاحشه خانه... #سوزان_سانتاگ
-
سیگار میخوام وینستون
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1403 12:05
نشستم تو مترو و دست از پا دراز تر دارم برمیگردم خونه.خواستم اسنپ بگیرم ولی انقدرکلافه بودم که باید حتما یکم قدم میزدم که آروم شم.بعلاوه، این روزا هر مسیری که با تاکسی اینترنتی میزنی بالاترین قیمته و کولرم نمیزنن.اونجوری یه سگ گرمازده بودم.حداقل الان سگی هستم که زیر کولر و تو سایه س و تو ترافیک قرار نیست بمونه. رفته...
-
Let the light in
پنجشنبه 24 خردادماه سال 1403 12:50
اول راهنمایی بودم.زنگ تفریح بود.نشسته بودم و داشتم ساندویچ الویه ای که مامانم درست کرده بود میخوردم.یه همکلاسیم نشست کنارم و از این در و اون در حرف زدیم.قیافش شبیه گربه بود.چشمای سبز روشن و بادومی با صورت چند ضلعی استخونی.یهو گفت میشه از ساندویچت به منم بدی خیلی گشنمه.از ته ساندویچمو نصف کردم و دادم بهش.بدون اینکه...
-
بیا با هم نریم سفر دوبی دوبی
جمعه 31 فروردینماه سال 1403 15:42
خلاصه خبرها: دوشنبه ظهر با ایشالا ماشالا از تبریز برگشتیم. همه مسافرامون همون شب اول زمینی رفته بودن سر خونه زندگیشون.الا دو نفر.یه زن و شوهر نیمه پلنگ خسته.تا لحظه آخر با ما تو هتل موندن و با خودمونم برگشتن.تازه خانمه میگفت پول بلیطمم از ایرلاینتون پس میگیرم.خوش گذشته بود بهش. اگه حافظم درست کار کنه،سه شنبه دوبی سیل...
-
صدا، نور،دوربین،حرکت!
یکشنبه 26 فروردینماه سال 1403 04:22
خسته ام. احساس میکنم از کالبدم خارج شدم و روحم شاهد همه این اتفاقاته. تو آسمون در حال برگشت به ایران بودیم، گفتن مرزهای هوایی بسته س.کسی اجازه ورود و خروج نداره. با هزار بدبختی تبریز نشستیم. یاد گیل پیشی افتادم.شاید اگه یه موقعیت بهتر بودحتی همدیگه رو میدیدیم. الان اما از چند لحظه بعدمونم خبر نداریم. هوا سرده و لباسای...
-
اسفنده و ...
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1402 15:56
فشار کاری و خستگی و بی خوابی و استرس های دیگه ای که تو این ماه داشتم،منو یاد یه خاطره چندش آوری انداخت.اگه حساسین از الان میگم که نخونید. اول از جای خوب و دل انگیزش بگم. هفت هشت سالم که بود، دایی کوچیکم فصلی کار میکرد و هروقت میرفتیم تالش خونه مادربزرگم سورپرایز میشدیم.یه مدتی نارنگی میفروخت و ما عین دله ها شب و روز...
-
بارک بارک
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1402 18:50
دمای شهر پکن رو زده منفی ۱۱ درجه.حالا سوالی که پیش میاد اینه که سگ تو این هوا میره بیرون؟؟؟ من: یث!!! انقدر لباس گرم برداشتم که علنا جایی برای خرید تو چمدونم نمونده با پررویی هم میخوام برم خرید.اسفند میخوام برم مرخصی و حدود شونصد تا تولد دوست و فامیلم تو این فاصله ای که نرفتم بیخ گلومه.سالگرد ازدواج و ولنتاین و فلان و...