دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

دنیای این روزای من...

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...

آدرنالین تلقینی

به جرات میتونم بگم که روزای سیاهی رو پشت سر گذاشتم این مدت. پروازهای طولانی و تقریبا هرروز.ساعت های دیروقت که موقع استراحت مغزه و از اون طرفم مریضی و گوش درد.امتحان پشت امتحان.
اینارو نمینویسم که یکی بخونه و بگه اه این چقد غر میزنه.مینویسم تا بعدها یادم بمونه چقدر یه روزایی قوی بودم و روزای سختی داشتم. امروز ساعت ۷ صبح رفتم پرواز و ۷ شب رسیدم خونه‌.به لطف وودوو جان (گربه ی از خودم غرغرو تر) قبل از پرواز چندبار از خواب پریدم چون صلاح نمیدونست  ساعت سه صبح ما خواب باشیم.آخر سر مجبور شدم یه شل آب معدنی بذارم پشت در اتاق خواب که نتونه درو باز کنه.بازم ساعت ۶ و نیم انقدر در زد که دیگه بیخیال اون نیم ساعت خواب بیشتر شدم و اومدم بیرون.رسیدم خونه نایی نداشتم ولی مجبور بودم سریع وسایلمو جمع کنم که الان بریم شمال برای یه کار بانکی و فردا غروب برگردیم.امشبو که تو جاده ام فردا شبم حدود دو صبح میرسم خونه و  ساعت سه صبح باید حاضر باشم و برم یه پرواز سنگین چهار مسیره.
یادمه سال ۹۵ باید یه داروی خاصی تزریق میکردم که یکی از عوارضش تپش قلب و هیجانی شدن بود.مثلا همه همکارام دو صبح پا میشدن با فحش و ناله که الان باید خواب میبودیم من قلبم تند تند میزد و خوشحال بودم میگفتم چه هیجان انگیز همه خوابن و من دارم میرم فلان جا. و کلا حالم میزون بود  امروزم سعی کردم به خودم تلقین کنم و یه جورایی اثر داشت.به خودم میگفتم بابا تو یه زمانی آهنگ سوپر گرل رو میذاشتی و شاد و شنگول میرفتی سخت ترین پروازا. تو دختر جاده ای اینا واسه تو آب خوردنه.اینم خاطره میشه.

خلاصه کلام اینکه امیدوارم اگه تا الان این بیماری رو نگرفتین از الان به بعدم نگیرین واقعا وحشتناک بود من حدود دو هفته هرشب تب و لرز داشتم یعنی دارو هیچ اثری روش نداشت.
حالا به جز سردرد و سرفه و چیزای دیگش که سر کار با یه سرفه یا خنده دماغت میریخت تو دهنت و شرفت به باد میرفت همش باید مراقب بودی و تو یه سرویس بهداشتی خلوت همزمان سیفونو میزدی و با تمام قوا فین میکردی  تا یه ربع بعد بشه نفس کشید و البته گوشات میترکید از درد.همین الانم گوشام گرفته دروغ چرا 

لطفا تو مترو و جاهای پر تردد ماسک بزنید.مراقب خودتون باشید.

نظرات 5 + ارسال نظر
رامین جمعه 26 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 11:00 ب.ظ

چه دارویی بود که تپش قلب میداد. اولش فکر کردم به خاطر اینکه زود بیدار بشید این دارو رو میخوردید.
الان حالتون بهتره؟

همین الان متوجه شدم که از خستگی این قسمتو اشتباه نوشتم برم اصلاحش کنم.دارویی بود که تزریق کرده بودم و تا چند ماه عوارض داشت.یادم نیست اسمش چی بود فقط یادمه سوزنش خیلی غول بود و پرستار گفت من دلم نمیاد با این تزریق کنم سوزن کوچیک واست آوردم :))

بهزاد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 07:48 ق.ظ

داشتم فکر میکردم تو که به سرعت بالای هواپیما عادت داری رانندگی با ماشین خسته کننده به نظر میرسه . بعد یادم افتاد این سرعت از دید ناظر مشخص میشه برای شما انگار ثابت هستید سرعت و حس نمیکنید.
من تو عمرم هواپیما از ۲۰ کیلومتری ندیدم

درست گفتی.فقط موقعی که روی زمین داره سرعت میگیره که بلند شه یا تو فرودگاه بعد از فرود یه مسیر گاها طولانی رو طی میکنه سرعتش رو متوجه میشیم.الهی که یه روزی مسافر ما باشی برار جان.اونم یه مسیر خوب در حال رفتن به مسافرت

سمیرا یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 04:04 ب.ظ

آفرین به شما دختر جاده های بلند و طولانی

قربون شما

گیل‌پیشی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 08:54 ب.ظ

عزیزدلم خداروشکر که اون روزهای سخت سپری شدن و الان خوبی.
واقعا وحشتناکه. یادمه ایام کارشناسی، کل زمستون رو من سرما می‌خوردم این شکلی.

قربونت برم گیل پیشی جان.ایشالا درد و بلا از همه دور باشه.منم کل دوران کودکی و جوونیم که تو گیلان زندگی میکردم همیشه مریض بودم شدید.اصلا آب و هواش با من نمیساخت.

لیمو شنبه 4 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 12:59 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com/

من بدون عوارض داروی تزریقی از سر صبح میرفتم سرکار بعدش دانشگاه و بعدش کلاس ورزش و ساز و در نهایت ساعت دوازده شب با آهنگهای شاد میخوندم و قر میدادم! الان اون من کو؟ نمیدونم. اگر میگی با تلقین برمیگرده که یه فکری کنم به حالش.

قطعا با تلقین برمیگرده.حالا شاید همیشگی نباشه ولی یه روزایی به کار میاد.روزایی که فکر میکنی هیچ انرژی نداری و ازپس کارات بر نمیای. منتهی باید دید چه تلقینی رو تو جوابه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد