ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
میدونین اون قدیم ندیما من خیلی بچه شجاعی بودم.از هیچ چیز نمیترسیدم.از هشت سالگی تنها میخوابیدم و یه سره تو انباری ها و زیرزمینا و جاهای تاریک دنبال یه چیزی میگشتم(احتمالا سرزمین نارنیا).اتفاقا تو یکی از این گشت و گذارا بود که وقتی مامانم خواب بود و داشتم توی زیرزمین تاریک چوب کبریتاشو دونه دونه میسوزوندم و گوشه کنارا رو کشف میکردم، دیدم چوچی جان، مرغ سفیدم چند روزه داره اون گوشه تخم میذاره.احساس میکردم گنج پیدا کردم!وقتی یازده سالم بود و رفتیم به یه شهر دیگه، اونجا بود که داستان اصلی شروع شد.یه حیاط بزرگ بود که دورتا دورش شمشاد کاشته بودن و یه مسیر تقریبا طولانی از بین شمشادا منتهی میشد به دسشویی.اولین شبی که داشتم میرفتم دسشویی-هنوز چراغ و اینا وصل نکرده بودن و تاریک بود- دقیقا موقعی که چند متر مونده بود برسم به خط پایان-یهو یه گربه پرید جلوی پام و چنان ترسی خوردم که تا آخرین روزی که توی اون خونه بودیم به محض اینکه هوا کمی تاریک میشد-زمستون و تابستون-شب و نصفه شب، یکی باید منو اسکورت میکرد تا دسشویی و برمیگردوند.یادمه یه شب خواهرم امتحان داشت و بیچاره با کتاب اومده بود نشسته بود توی رختکن تا من حموم کنم.در واقع پدرشونو در آوردم. اگه من جاشون بودم، بالاخره یکی از شبایی که توی سرما مجبور بودم از زیر لحاف گرم و نرمم بیام بیرون صدام در میومد و میگفتم: بچه مگه من خدنگ توام؟ حیاط پر چراغه خودت برو دیگهههه. میترسم !میترسم یعنی چی؟! ولی خب خوشبختانه خانواده صبوری داشتم تو این زمینه.
بعدها رفتم یه شهر دیگه دانشجو شدم و توی یه خونه خیلی قدیمی مخروبه، چندتا تخت دو طبقه گذاشته بودن و کرده بودنش خوابگاه خصوصی! یعنی واقعا خدا مارو نگه داشت چون هیچوقت هیچکس بالاسر ما نبود:)) خودمون بودیم و خودمون. حیاط پشتیش یه چاه داشت نگاهش میکردی میگفتی الان اون دختر مو سیاهه از تو فیلم حلقه از توش در میاد. یه شب که من نبودم یکی با کف دستش روی شیشه اتاق ما شکل پای نوزاد کشید و صبحش گفت من تا صبح صدای گریه بچه شنیدم و بعدم اون رد پاهارو نشون داد و خلاصه ما رسیدیم دیدیم کوچیک و بزرگ رخت خواب آوردن تو اتاق بزرگه کنار هم خیاری خوابیدن.من سعی کردم خودمو شجاع نشون بدم و رفتم اتاق خودمون خوابیدم.تا مدتها هم موبایلمو میکردم تو پلاستیک و میبردم حموم و با آهنگ خودمو لباسامو گربه شور میکردم میومدم بیرون.خیلی طول کشید به ترسه غلبه کنیم و کم و بیش هممون از تنها موندن تو اون خوابگاه میترسیدیم.
بعدترها که اومدم تهران هم خونه ای و صابخونه طبقه پایین و سیلاس-همستر عزیزم تا حد زیادی جلوی ترسیدنمو گرفته بودن.
اما امروز که برای اولین بار بعد از چند سال تنهای تنها موندم از صبح همش داشتم با خودم فکر میکردم چطور میشه گربه-موجودی که تا سالها ازش میترسیدم و یه شب پریده بود جلوی پام و باعث اون همه دردسر بعدش شده بود- شده بود همدم همه تنهایی های من و وقتی حضورشو تو خونه حس میکردم آرامشی داشتم که با هیچ چیز قابل مقایسه نبود.انقدر شجاع شده بودم که خودمم باورم نمیشد.انقدر شب و نصفه شب از روی بازیگوشی کمین کرده بود و پریده بود جلوی پاهام ، انقدر شبانه روز دنبالم اومده بود دور تا دور خونه و حتی اگه حوصله نداشت که بیاد با نگاهش دنبالم میکرد که منو تبدیل به یه آدم دیگه کرده بود.همیشه به شوخی میگفتم انقدر همه سر و صداهای خونه برام عادی شده که اگه یه جن بیاد جلوم ظاهر بشه و بگه هوووو میگم: وودوو برو کونتو مشت بزن ما دیگه تورو حفظ شدیم.
انقدر اوقاتم تلخه از این حقیقت که نیست و گریه م منتظره که مثل سیل بیاد،از صبح که چشامو باز کردم تا جایی که گرسنگی اجازه داد تو تخت موندم و بعدش نشستم پای بازی دیسکو ایلیزیوم.غروب که رفتم جلوی آینه از چشمای خونی خودم ترسیدم .به همون داغونی قیافه کارآگاه توی بازیم شده بودم.بعدش علیرغم میل باطنیم بازی رو بستم و شروع کردم به تمیز کردن وسواسی خونه که از فکر کردن فرار کنم.بعدش گفتم یکم بنویسم، شاید حالم بهتر شه.
دلم به این خوش بود که ساعت سه باید برم پرواز و زیاد تنها نمیمونم.عصر یکی از همکارام که الان تو بخش دیگه ای کار میکنه زنگ زد و گفت واسه پرواز دوبی کروی بیزینس کلاس کم داریم.میشه جا به جات کنم؟ گفتم بکن.باداباد.
نوشته ی امشبم تقدیم به بهترین رفیقم، وودوو.
جای خالیت داره ریز ریز نابودم میکنه پسر...کاش زودتر یه فکری بکنم. :")
بعدا نوشت: لعنت و لعنت و لعنت به هرچیزی که باعث شد تو ازم دور باشی.
هفت صبح نوشت:
معنی دل بستن
معنی پیوستن
معنی دل کندن
گسستن
معنی خاطره
معنی حافظه
معنی عارضه
معنی فاصله
معنی خستگی
معنی کهنگی
معنی دلتنگی
بیهودگی...
معنی انتخاب
معنی التهاب
معنی اضطراب
معنی اجتناب: ساز و کار دفاعی که در آن فرد از آنچه یادآور موارد ناگوار باشد، دوری میکند.
معنی ابتدا
معنی اشتباه
معنی انقضا
انتها
معنی استمرار: گذشتن ورفتن پیوسته
تکرار: گذشتن و رفتن پیوسته
تکرار: گذشتن و رفتن پیوسته
تکرار: گذشتن و رفتن پیوسته
تو خیلی دوریییی خیلی دوریییی
تو خیلیییی دوریییی
خیلیییی دووور
صدای ویولون سل و آکاردئون
طلوع خورشید ،
و دیگر هیچ.