دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

اندر احوالات!!!

سلام بچه ها...

می خوام یکی از دردناک ترین روزای زندگیمو واستون تعریف کنم!!!

میخوام شما هم بدونین این مدت کجا بودم!!

وسطای دی ماه بود که موقع شام خوردن احساس کردم یه چیزی تو دندونم گیر کرده!

بیشتر که دقت کردم دیدم نصف دندونم نیست...!

مامانم گفت:باید بریم دندون پزشکی!

هیچی نگفتم ولی اشتهام به کلی کور شد! اصلا از دندون پزشکی خوشم نمیاد.

خلاصه کلی ریختم به هم دندون مهمی هم بود بدون اون که نمیشه غذا خورد!

اون شب شام نخوردم...ولی بقیه روزا چی! منم تمام زندگیم با سمت راستم غذا می خوردم...جلوی این شکم بی صاحابم که نمی شه گرفت!

خلاصه هی به زور و با عذاب یه جوری خودمونو سیر می کردیم و جریان دندون پزشکیو مینداختیم عقب!

تا این که سه شنبه هفته پیش مامانم گفت فردا باید بریم دندون پزشکی.

اون شب از ترسم فقط تا صبح دعا کردم که دردم نگیره.

فردا ساعت 10-11 بود که مامان گفت حاضر شم.

منم که اون صدای مته رو می شنوم انگار دارن می کشنم.واسه همون هندزفریو گذاشتم گوشم.

رسیدیم به خیابون اصلی که دیدیم تظاهراته و (به خاطر ان.تخابات) ! منم تموم راه استرس داشتم!

بالاخره رسیدم.همشم اون صدای گوش خراش می رفت رو مغزم.خودم حواسم نبود یه هو مامانم زد بهم گفت:کر شدی!کم کن دیگه اونو!

بعد نوبت یه خانومه شد.اون که رفت این منشیه تازه کار بود به ما هم گفت بریم تو اتاق!

دکتره هم فکر کرد ما همراه این خانومه ایم.

چشمتون روز بد نبینه!دکتره یه آمپول برداشت قد خر! داشت میزد به لثه خانومه...منم اینجوری! مامانم می خندید می گفت انقد ترسو نباش! بعدشم باز صدای مته!

اه...! خسته شدم هی گفتم مامانم گفت!من گفتم! بقیه مکالمه رو خودتون بخونین!!

من: مامان من نمی فهمم این خانومه کار داره ما چرا باید اینجا بشینیم صدای این مته بره رو مخمون!

مامانم:اااا! بسه دیگه!چرا انقد غر می زنی ! زشته دکتره می شنوه!

که یهو دیدم یه آمپول دیگه زد!

من:مامان پاشو بریم! من نمی خوام دندونمو درست کنم!

مامانم:صبر کن کشتی منو! بذار از دکتره بپرسم شاید اصلا دندون تو آمپول نخواد! آسمون که به زمین نیومده یه تیکه از دندونت افتاده درست می کنه دیگه!

ببخشید آقای دکتر! شما واسه دندون همه آمپول می زنید!؟

دکتره:کی؟ این خانمو؟

منشیه:نه اینا با این خانوم نیستن.

دکتره با سرزنش به منشیه:اینا با این خانوم نیستن پس واسه چی گفتی بیان بشینن اینجا.

مامانم:این دختر من از آمپول می ترسه هی میگه پاشو بریم پاشو بریم!

من:

دکتر: خب برو بشین رو اون صندلی من یه نگاه بندازم شاید آمپول لازم نباشه! واسه چی این همه استرس بکشی.

منم با ترس و لرز رفتم.

دکتره بعد یکم معاینه :خیلی وقته دندونت شکسته؟

من:نهههه! یه دو سه هفته میشه!

مامانم:2-3 ماهه آقای دکتر! من تابستون خواهرشو بردم دندونپزشکی به اینم گفتم بیا نیومد! انقد که می ترسه!

دکتر:این الان به مرحله کشیدن رسیده!

من:

مامانم:نه! الان زوده دندونشو بکشه... جای بدیم هست بخنده دیده میشه.

من:

دکتر:این باید عصب کشی بشه! لثه شم رشد کرده داره میره تو دندونش باید جراحی بشه!

من:

مامانم:کی وقت دارین بیایم؟

دکتر:فردا ساعت 9 اینجا باشین.

من:

دکتر:چیزی نیست 2 تا آمپول می زنی دیگه دردو احساس نمی کنی.

من: 2 تاااااا؟؟

دکتر:3 تا...

من:

 

خدایاااااا! این همه آه و زاری کردم! امشبم باید بی خوابی بکشم! آخه چرا آدم از هرچی می ترسه سرش میاد...

فرداشم رفتیم....اصن دیگه نمی خوام بقیه شو تعریف کنم! خودتون می دونین عصب کشی چه طوره دیگه من آمپول زدم هیچی نفهمیدم.ولی بعد از 1 روز تازه دردش اومد سراغم.بعد درد که می گرفت...اون سوزنایی که دیروزش تند و تند فرو می کرد تو لثه بیچارم یادم می اومد...خلاصه اصل کاریش همون روز تموم شد.ولی تا 3 مرحله طول کشید که آخریش امروز بود...الانم لثم درد می کنه... خیلی...احساس می کنم همه اون دردایی رو که به خاطر آمپول بی حسی نفهمیدم الان داره سرم تلافی میشه!

ولی خب اینا هیچ ربطی به نیومدنم نداشت...مامانم سیم کامپیوترمو کنده بود نیست و نابود کرده بود بازم...

فینییییییییییشد!

 

نظرات 29 + ارسال نظر
شروین پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ب.ظ http://sherlook.blogsky.com

خدابدنده/بلادور

مرسی.

پوریا پرانا جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ق.ظ http://s-pourya-salehi.mihanblog.com

هه

وا!

وحیده جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ق.ظ http://hamishe-eshgh.blogsky.com


منم از دکتر و دندون پزشکی خوشم نمیاد!!
دندونامو درست کرده بودم ولی بازم دوتاش مشکل پیدا کرده!
یکیش هم عصب کشی میخواد!!
چند ماهی میشه ولی من هی عقب میندازم

از من به تو نصیحت زودتر برو که کارش به کشیدن نکشه!!!!

MST جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.mrmostafa.blogsky.com/

سلام! حالت چطوره؟ دندونت چطوره؟

یه چند روزی وبلاگت رو تو یه تب باز کرده بودم تا بلکه برسم بیام نظر بدم! ولی امان از نرسیدن

ولی حالا رسیدیم...

خوب! بریم سر بحث زیبای دندون کشیدن و مته های عزیز

اول از هم جهت دلداریت بگم که من عصب کشی کردم اونم بدون بی حسی... یعنی لثه هام به خاطر تراکم زیاد بی حس نمیشد و عصبم که کلا تعطیله! و این یعنی ساعت ها درد بی درمان و زار زار اشک و از این جلف بازیا...

پس میتونست واسه بدتر از این هم باشه

حالا یکی دوشب بیخوابی حقته دیگه! میخواستی دیر نری خوب

به این میگن یه مامان خوب! من مشکلم همین بود که کسی سیم کامپیتور رو نمیکشید!

چییییییییی؟؟؟!
عصب کشی بدون بی حسی؟؟!


هی وای من!!
پس خدا به من رحم کرد...
اه! اه! حتی نمی خوام فکرشو بکنم که اگه جای تو بودم چی کار می کردم؟

تازه الانم که سیمو پس گرفتم فقط اجازه دارم روزی یکی دوساعت استفاده کنم...!

سعیده شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ق.ظ http://tmesletanhayi.blogsky.com/

الهی بمیرم
با اینکه تا حالا تجربه نداشتم ولی درکت می کنم

اصلا نمی خوام بهش فکر کنم...!
امیدوارم هیچ وقت تجربه نکنی...!

مرلین شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ب.ظ http://merlin.blogsky.com

سلام
آپم
بای!

علیک!
آمدیییییم!

مرلین شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:03 ب.ظ http://merlinee.blogsky.com

سلام
آپم
بای!

مرلین جان این آلزایمره به تو هم سرایت کرد آخر!!!
بمیرم برات!!

بچه شیر یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ق.ظ


دندوناتو کشیدی حالا برو درستو بخون
آخ جون دیگه نمیتونی بخندی؟ کدوم دندونت بود مگه؟ برا خنده دندونای جلو و نیش دیده میشه
نکنه دندون ششمت
بازم اچکال نداره مهم اینه باید بری درستو بخونی
((=

نه خیرم!
دندونمو نکشیدم!!
دکتره می خواست منو بترسونه اینجوری گفت!!
بعدشم پستو با دقت بخون بعد نظر بده!!!
ولی دندون شیشمم بود!!
آسیا میگن آفریقا میگن !!! همون!

بچه شیر دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 ق.ظ

ها؟؟! چیه؟!

زهرا دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:12 ب.ظ http://loser-in-love.blogsky.com

دختر ترس نداره که
ایشالا زودی خوب میشه
آخر نوشتت باحال بود

سوختن غصه هات تو آتیش آرزومه !
۴شنبه سوری پیشاپیش مبارک

ترس نداشته باشه درد که داره!!!؟

نوش جان!
خیلی ممنون شما نیز ایضا!!

رضا سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ق.ظ http://malche.blogsky.com/

داستان دی ماه من
اما به علاوه یه تیکه از دندونم که به فاک رفته بود
اینور دهنمم عفونت کرده بود درد بدی داشت
اون عفونتیه رو کشیدم،خلاص
این یکی رو هم داستان کشی کردم
درد بدی بود
هم دردی میکنم

ای بابا...چقد همدرد!!
میگم شما همیشه انقد بی پرده نظر میذاری؟!!

کلاهزرد سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ http://www.kolahzard.ir

سلام
ممنون که سر زده بودی
قلم شادی داری
حتما به نوشتن ادامه بده و توسعه بده نوشتنت رو
بازهم سر بزن

مرسی...
حتما.!

شایان سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ http://loose.blogsky.com

اااااااااااااااااااا ینی دلم برات کباب شد
سلام
چه خبرا نیستم؟؟؟
الان نظرم اومده قبلیا؟؟؟؟؟

خیلی خوشحالم که میبینمت بعد از ۱۰ سال



اره عاشق شدم مشکلیه؟؟؟؟؟؟

میموندی یهو سال دیگه میومدی؟!
مشکلی که نیست...ایشالا خیر باشه!!!!

رضا چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ق.ظ http://malche.blogsky.com/

من کلا" بی پرده حرف میزنم

آهها!!!!!

شایان چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ق.ظ http://loose.blogsky.com

خیلی جون دادم یه چیزی بنویسم نشد اخرشم خودم بخ خودم گفتم ساکت

آهااااااا! از اون لحاظ!!

پریسان چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ

اوخی درکت میکنم پری جون.
منم هفته ی قبل دندونمو کشیدم اصن یه وضی
ولی مهم نیس میگذره
شاد باشی گلم

آره...بهتره بگذره...!

مرسی... تو هم همین طور...

حاج علی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ق.ظ http://s-minimal.blogsky.com

اولندش که چقدر ترسویی...اه اه اه...دختر مگه اینقدر ترسو میشه!!!اصلا انسان مگه اینقدر ترسو میشه؟
دومندش که اینقد داستان گفتی تا بگی مامانت دوباره کابل پاورت رو برداشته بود؟؟؟؟

حالا هرچی...مراقب خودت باش... مراقب دندون هات هم باش که از این بلا ها سرت نیاد...

حالا ما شدیم دیگه....
دست خودم نیست !!!

نه دیگه! خواستم غیبتمو موجه کنم!!

حاجی بگم ایشالا سرت بیاد...از معرفت به دوره!! نمی گم ولی مارگزیده از ریسمون سیاه سفید می ترسه!!
منم از این آمپول خاطره بد دارم!! وگرنه بچگیم اصن نمی ترسیدم!
خواهرم که می خواست بره اول ابتدایی من ۵ سالم بود. رفتیم واکسن بزنه...ترسید فرار کرد من به جاش رفتم واکسن زدم!!!
شیری بودم واس خودم اون موقعا...!

مرلین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ب.ظ http://merlinee.blogsky.com

نه بابا ضد دختر چیه
اصن اینو که من ننوشتم
بابا اصن من کپی پیست میکنم تو وبلاگم
باورت میشه من نمیدونم این پسته از کجا اومده
من که نزاشتمش با این اقدسم چون پرویی کرد اینجور حرف زدم
غلط کردم چطوری میشه پاکش کرد!
زود بگو تا بقیه هم ندیدن بابا به وبلاگ من نفوذ شده تجاوز شده من نمیدونم والا باید پس ورد عوض کنم!!!!

آمدم...آمدم!

Masuod پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ http://khoone-mojarradi.blogsky.com

من هم یه بار دندون پزشک رفتم.
همه دندونام سالم بود فقط یه نقطه کوچولو در حد 2 تا 3 میلی متر روی یکیشون بود .
رفتم پیش یه دندون پزشک ؛اسشو نخوندم ،اگه میدونستم خانومه عمرا دندونم را میدادم دستش
گف بی حسی نیاز نداره دردش را تحمل میکنی؟؟؟
منم گفتم آره.
بعد خانومه این صدلی را داد پایین و همه وزنش را انداخت روی مته و دندون من بیچاره.
همچی که دادم هوا رفت و خون پاشید تو چشش ول کرد
نتیجه اینکه دندون سالمم به فاک فنا رفت
دوسه تا دندون کنارش هم خراب شد و تا مدت ها نمی تونستم مسواک بزنم.
بسه دیگه زیاد حرف زدم .
به ما هم سر بزن واگه خواستی بگو با چه اسمی بلینکمت

اااااااه!!
منم پیش خانما نمیرم...مگه جونمو از سر راه آوردم...!

خودم پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:22 ب.ظ

خوب بچه جون اگه همون روز اول میرفتی پیش دکی الان اینطوری نمیشدی که به مرحله جراحی و عصب کشی برسی
آخخخخخخخخخخخخخی عزیز دلم خیلی ترسیده بودی؟
الان حالت خوبه یا بهتری؟

این دندونمو قبلا پر کرده بودم دیگه...
یهو یه تیکش شکست!!
الان 100% بهترم بابا!!!
داشتم میمردم!!!

ماهور پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:43 ب.ظ http://www.bluegirl.blogsky.com

سلام دوست عزیزم سال نو پیشاپیش مبارک امیدوارم سال پر از شادی داشته باشید وهمیشه بخندید ولبخند از رو لبای قشنگتون محو نشه.....

مرسی...
تو هم همین طور...

مرلین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ب.ظ http://merlinee.blogsky.com

پوزش میطلبیم راستی وبلاگتو فیتلر کردن مواظب باش

دشمنت شرمنده!!
چی؟؟!
کو؟؟!وبلاگم که سالمه فیل.تر نشده که...

شایان جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ب.ظ http://loose.blogsky.com

نه نه ازون یکی لحاظ

اها!!!!

ژینوس جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:17 ب.ظ http://zhinoos.blogsky.com

الهی... میدونم چی میگی پری... منم از این دردا کشیدم. دندونام ارتودنسیه...

.
.
فنیشت پری جان! نه فنیشد!

باز ارتودنسی اونقدرم درد نداره...!
ولی عصب کشی...

نه دیگه...تو با طرز نوشتار ما آشنا نیستی ژینوس جان!!
ما دقیقا همون حروفی رو که تو انگلیسی به کار می بریم تو فارسیم به کار می بریم. مثه !!finished
توجه نمودی؟!!

زهرا شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ق.ظ http://loser-in-love.blogsky.com

پرییییییییییی چرا وبلاگت فیلتر شدهههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

می‌دونم اگه بگم سال نو مبارک حالت از شنیدن این جمله کلیشه ای بهم می خوره.پس سال نو مبارک!
البته پیشاپیش

بچه ها تورو خدا اذیت نکنین دیگهههه...
چرا همه میگین وبلاگم فیل.تر شده؟؟!
آخه به چه گناهیییییی؟
من که چیزی ننوشتم؟؟!

الکی میگین دیگه...نه؟!!
جون من سر کاریه؟؟!

حاج علی شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ http://s-minimal.blogsky.com

ای بگم خدا چیکارت کنه دختر...
اینم نفرین بود کردی؟؟؟؟

سرما خوردم ، رفتم دکتر، بهم پنیسیلین داد...

مستجاب الدعا هستی حداقل یه چیز خوب بخواه از خدا...


اااااااااااااه!!!
ایول توانایی!!
قبلا معلم دینی مون بم گفته بود مستجاب الدعویم! باور نکرده بودم!!!

ولی خب من که از ته دل نگفتم...!!!

اشکال نداره حاجی!! به قول خودت آمپول که ترس نداره!!!

نونوچه یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ق.ظ http://nonoche.blolgsky.com

گناهکی امیدوارمممممممممممم دیگه دندونات اوخ نشهههههههههههههههههههههه

مرسییییییییی

Masuod دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ق.ظ http://khoone-mojarradi.blogsky.com

ااااااااااااااااااااااااااااا....
آپ کن دیگه..........

چشم!
شرمندم!!روم سیاه!!
باز از اینترنت محروم شده بودیم!!!

scorpion سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:15 ب.ظ http://refigh

یه چیزی هم دارن اینطوری دندونو سوراخ می کنه آب می پاشه بیرون صداش آدمو روااااااانی می کنه!

همون مته!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد