ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
میدونی ضد حال یعنی چی؟؟؟
یعنی یه بارتو عمرت هماهنگ کنی با دوستات 2 روز نری مدرسه...بعد صبح ساعت 8 اولین نفری باشی که ناظمتون بهش زنگ می زنه میگه پاشو بیا مدرسه....!!!! بعدشم بقیه نیان از صبح تا ساعت 12:30 بیکار بشینی تو کلاس با چند نفر دیگه! چرا؟؟؟ چون خونه تون اونور خیابون مدرسه ست ! صبح خوابیده بودم دیدم تلفنمون زنگ زد!! یه نگاه به ساعت کردم دیدم 8 و ربعه!! گفتم خود ناکسشه! گوشیو برداشتم میگم سلام خانوم مقصدی! میگه قصد نداری بیای مدرسه؟ گفتم هرسال همه بچه ها قبل عیدو بعد عید نمیان ما هم که میایم بیکار می شینیم معلما درس نمیدن که.گفت نه دبیر سر کلاسه الان داریم به همه زنگ می زنیم بیان!!(آره ارواح دمت! اگه یکی گوشیتو جواب داد شماره مدرسه رو دید...!!) خلاصه رفتیم صورتمونو بشوریم.اومدیم بیرون بابام میگه پریماه اینا چقد خاطرتو میخوان 2 بار 2 بار زنگ می زنن واست!! ناظمتون دوباره زنگ زد بهش گفتم داره میاد! هیچی دیگه رفتم تو اتاقم 10 دیقه همین جوری دور خودم چرخیدم! بعد یادم افتاد که باید کتابامو بردارم! مانتو شلوارمم که اصن اتو نکردم! یادش به خیر!! قبل عید همونطوری مچاله از تو لباسشویی پرتش کرده بودم یه وری... بعد بابام اومد گفت پریماه فکر نمی کنی این لباسات بعد عید به دردت بخورن؟ بعد تحت تاثیر حرفاش قرار گرفتم همونطوری مچاله از کاور آویزونش کردم!! خلاصه مانتو رو اتو زدم! گفتم شلوارو دیگه بیخی ! شلوار لی میپوشم! حالا هرچی دنبال مقنعم می گردم نیست! مال خواهرمو کش رفتم!! حالا رفتم تو کلاس دریغ از یه نفر آدم!!! لعنتی!! باز گول خوردم!!! خلاصه جونم براتون بگه که الکی چرت زدیم سر کلاس! تا زنگ آخر جمعا شدیم 6 نفر!
حالا قسمت جالبش می دونید کجاست؟ صبح که همونجوری گیج و ویج داشتیم دور خودمون می گشتیم مامانه واسه خودش داشت سخنرانی می کرد! آره دیگه! شب تا نصفه شب بیدار میمونی ! صبح به زور باید بکشوننت مدرسه! تنبلی... فلانی!! گفتم میخوای با من پاشی بیای مدرسه ببینی چند نفر میان؟؟؟؟ به دیشب چه ربطی داره!! هیچکس نمی خواد امروز بیاد مدرسه! میگه:نری مدرسه که چی؟ بشینی پای کامپیتور؟ سر کنکورم همونا میان جوابارو بهت میگن! ای خداااااا...! یعنی میشه من یه روزیو ببینم که دیگه از دست این کنکور لعنتی راحت شده باشم؟؟؟ اون روز میاد یعنی؟ خلاصه ترجیح دادم مدرسه باشم تا خونه... هر چند مدرسه هم خانه دوم ماست!! خلاصه الان اعصابم خیلی خورده...امروز برای ده هزارمین بار آرزو کردم کاش چشمامو وا می کردم می دیدم این 4-5 ماه تموم شده...کلاسا...آزمون... امتحانامون...کارنامه...کنکور....نتیجش...همه چی...
بعدا نوشت1: شدیدا به آرامش فکری نیاز دارم...
اینقدر زود تموم میشه عزیزم که نفهمی ...
فقط سعی کن که بعدا پشیمون ثانیه های از دست رفتت نشی
امیدوارم...
اون قسمتیش که کیج و ویج می خوردی یاد مهراد هیدن افتادم. می گفت: گیج و ویج توی دایره می چرخم مثل پرگار/ دستامو سفت بگیر چون الان لب پرتگام!
این قانون زندگی لعنتی ماس! چون تو این مرز مدرک تحصیلی بعد از پول آبروی آدم حساب میاد اونیم که اولی رو نداره باید دومی رو به هر سختی شده ببره بالا..
(که اکثرمونم همونطوری هستیم!)
exactly!
کاملا موافقم باهات!
ما که امروز رفتیم قشنگ حسایان درس دادهمه گیج شدیم اومدیم خونه
شایان جان سر حسابان گیج بشی سال بعد واسه دیفرانسیل لابد می خوای جنون گاوی بگیری دیگه!!!!
به خودت تلقین بد نکن!!!
اره فک کنم
اگه روی سال بعد رو ببینیم
انشاالله!!!!!
می بینی...می بینی...!
ببین چی پیدا کردم
شایان
سلاممنو که میشناسی یهو جو میگیره حالم از نت بهم میخوره فرداش دوباره میام از صب تا شب میچسبم به نت
در کل حرفامو جدی نگیر
پاسخ:
آره خدارو شکر!!!
مث خودم حالی به حالی هستی!!!!!
حالا هرچی توجه تورو جلب کرد از نظرات قبلی باید بیای بذاری اینجا؟؟؟!
تو هم علی ذوقی شدیااااااا!!!
ناظمه گفت بلند شو بیا تو هم رفتی؟ اونوقت یه زنگم به دوستات نزدی که اطلاع بدی من دارم میرم شما هم بیاید؟
نکن این کارا رو پری!
خیر! من چون می دونم اونا نمیان بهشون زنگ نمی زنم!!
اتفاقا خیلی هم خوبه! بگو چرا؟! چون یه موضوع واسه وبلاگت شد حالا بماند که بعدا خاطره هم خواهد شد!
من 90 درصد خاطرات مدرسم تو پیش دانشگاهیه اینقدر خوش گذشت که نگو
تموم میشه بالاخره! تموم میشه...
آرامش فکری بدم خدمتتون؟
راس میگی!!! سوژه نداشتم پست بذارم!!
امیدوارم من تموم شدنشو ببینم!!!
داری؟؟؟ یه سه چهار کیلو به مام بده اگه زحمتی نیس!!!
زیبا نوشتی عزیز
به قول یکی از بچه ها که گفته بود کاری کن که بعد پشیمون نشی منم همینو میگم. قدر ثانیه ثانیه این لحظه هارو بدون
امیدوارم موفق باشی و همیشه در حال فرار
مرسی!!!
منم امیدوارم موفق بشم...
بله بله عید شمام مبارک..باو نمیرفتی خو چکاریه!:دی
اگرم میدید کسی نیست خو بر میگشتی!
زرنگ نیستیا:دی
ببین بیخیال کیف کن. درسم بخون..
چه عجب!!! صفا آوردی نشیمو !!
نخیرم!!!
ما هشتاااااااااااا دوربین مدار بسته داریم!!!
خو آمار داشت ناظمه چطور فرار می کردم!
اخ اخ
ناظم ما که اگه کل مدرسه رو نمیکشید مدرسه ول کن نبود
یه سال از نمره انضباتا به ازای هر روز 1 نمره کم کرد
ایشالا موفق باشی دوست عزیز
آره بابا همشون عین همن!
مرسی.
اوووووووووووووف!!! به ایم میگن فاز منفی!!! دوره ما این سوسول بازیا نبود که بزنگن خونه بگن بیا مدرسه!!!
ولی مامان بابا ها بد می پیچیدن!!!
حالا کجاشو دیدی نونوچه جون!!!!
عصر-عصر ارتباطاته !!!
مامان نگو که دیگه...!
باز از فردا باید برم مدرسه...
امشب هی میگه فردا سیمو بر میدارم!!
نمیگه بعدا من بدون نت چی کار کنم...
اه!
اعصابم خورده!!
اون قسمت کنکور و داستانهای کنکور رو گل گفتی حرف دل من بود.
کاش زودتر میومد و میرفت
اوهوم...!
یه بار نشد وبلاگت درست باز شه ها
یعنی چی؟!!
هیشکی مث من وبلاگش درست باز نمیشه!!
مگه مشکلی هس؟
سلام عزیزم.
این پستت منو یاد خودمون انداخت.
برا منم تا دلت بخواد از این اتفاقا افتاده.
جالب اینجاست که همیشه هم ناظم میگه دبیر سر کلاسه می خواد درس بده!!!!
این روزا میگذره عزیزم.زودتر از اونکه فکرشو بکنی.
فقط بی خودی حرص نخور و آرامشت رو حفظ کن.
تو دنیای دوستی فقط یه خواهش ازت کردما!!
ببینم چقدر عمل می کنی.
چشم!!! چشم!!
یه سوال : دی ینی چی؟ لطفا بیا وبم جواب بده.
الان میام توضیح میدم!!!!
بیا یاهوووووووووووووخبرای خوب
هه!!! مامانت ته مامان باحالاست!!!
اووووووووووف!!! هنوز که تو کف فاز مدرسه ایی!!! بابا بزن یه کانال دیگه!!!
آره باو! کجاشو دیدی!!!!!
شرمنده تا پایان کنکور برنامه های تکراری از همین کانال پخش خواهد شد!!!
*هیشکی منو درک نمی کنههههههههههههه!!!!!
چی شد؟!پاشدی رفتی مدرسه؟! آبروی دانش آموز پیشدانشگاهی رو بردی!!!! نچ نچ نچ...
دانشجوی پیشدانشگاهی که بودیم ما، از 15 اسفند دیگه تعطیل بود تا خود امتحانای ترم دوم...
بعد هم که امتحان رو دادیم دیگه پیدامون نمیشد تااااااا بعد کنکور که خواستیم بریم دانشگاه ثبت نام...
اصلا مدیر و ناظم ما رو نمیشناختند!
اره وقتی وبت کامل باز میشه میره به این آدرس!!
http://593537.20upload.net/files/shahrivar/12842042161.mp3?srt=1334010447642&refurl=http%3A%2F%2Fmagicgirl.blogsky.com%2F
باید نصفه نگهش دارم
سلام.خوش اومدی عزیز
masuod جان پاک پاکیا
آخه این بچه های ملی گرا حتی نشان
اسمایلی رو هم فارسی کردن
ای ناسیونالیستای نژاد پرست
آپ کن دییییییییگه......
توهم که هر وقت میام آپ نیستی!!!!!
یاد خاطراتم افتادم
این نیز بگذرد. نگران نباش سریع میگذره
ایشالا تو کنکور موفق باشی پرپر جون
آپ کن دیگه....
سلام ... یه روز تو خدمت سربازی که داشتم ابرا رو با دردای دلم آزرده خاطر میکردم...به سمت در خروجی پادگان راهی که به بهانه خرید وارد این داستان رو در جواب نوشتم .اگه خواستی بیا بخون...داستان پیرمرد دانا و سربازیه من..موفق باشی...
سلام
باید توضیح یدی
من شایانم اینجا وبه جدیدمهای لاو یو پی ام سیبازم ویمو عوض کردم
اگه می خوای آپ کنی من بهت اجازه ی کامل این کارو می دم
دی!
میدونی از چی خندم می گیره پری؟! اینکه امتحانات خردادت شروع شه تو هنوز تو کف این پست بمونی!!!
بابا عوضش کن دیگههههههههههههههههههههههههههههه!!!
الان دیگه جهانیش کردی دختر!!!
دیگه ویکتور توی لوس آنجلس هم الان میدونه که به زور بردنت مدرسه! دی! البته اگه فارسی بدونن!!! فوتینا
سلام.منم خوبم .... گرفتاریامم تقریبا ۲.۵ برابر شماست ...موفق باشی
سلام
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی دارین وبی شک شما مهربان دل پراحساسی دارین
خوشحال میشم به دیدار وبلاگ منم بیاین
موفق باشین
سلام عزیزم
خوبی؟
خیلی خیلی جالب بود
چقدر یاد دوران مدرسهء خودم افتادم!!
خیلی خوش میگذشت!
با این تفاوت که من رفتن سر کلاسو با تعداد خیلی کم دوست داشتم! چون معلمامون حرفای غیر درسی میزدن و منم کیفور میشدم!!:دی!
ما جام رفاقت با هرکه نوش کنیم/نامرده روزگاریم اگر او را فراموش کنیم...
آپممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم...