دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

غر نوشت


این هواپیمای بویینگه. بویینگ ۷۴۷ سری ۴۰۰. به قول مجلات ملکه آسمان ها.ولی واسه ما بیشتر حکم عزراییل رو داره.چند سالی ازش راحت شده بودیم که دوباره یه مدتیه برگشته و روزانه چندین پرواز داخلی رو انجام میده.البته تو دوران خودش که احتمالا ۳۰ سال پیش بوده قطعا ملکه بوده ها.واسه همون پروازای خارجی طولانی که مسافرا جاشون راحت تر باشه و واسه سرویس بهداشتی صف نبندن چون ۱۵ تا هم دسشویی دلباز داره  و  راهروهای پت و پهن.ولی نه واسه پرواز داخلی ۱ ساعت و پنج دقیقه ای.شما فکر کن ۴۴۰ تا مسافرو  بدو بدو بنشونی یکی میگه کنار آقا نمیخوام بشینم یکی میگه جلویی بچش گریه میکنه جامو عوض کن یکی لحظه آخر اومده خانواده ۱۰ نفری میخوان کنار هم بشینن و علنا هرکدوم یه طرف افتادن و تاخیر پشت تاخیر.خانم پتو میدی؟ ا حالا که پتو آوردی بالشتم میدی؟ از پشت سر دوباره میزنه بهت واسه دوستمم بیار.خانم واسه سردرد چه قرصی دارین؟ ناهارم میدین؟ یه شکلات میارین بچم شکلات میخواد.حالا ما باید تو این شرایط لبخندم بزنیم.و از همه بدتر ایستگاه بیشتر از ظرفیت مسافر سوار میکنه و ما باید مدام این دسشوییا و همه سوراخ سمبه هارو چک کنیم و مثل مبصر کلاس به همه بگیم لطفا بشینید و همه رو چندبار بشمریم که تا در بسته نشده نفری اگه اضافه هست پیاده کنیم.واقعا یک ساعت پرواز ارزش این همه بدو بدو رو نداره! امروز یکی از اون روزا بود.از دیشب رفتیم مشهد و ظهر امروز برگشتیم.{بماند که اتاقی که توش بودم فن کوءلش صدای خری رو میداد که تو جاروبرقی گیر کرده و مجبور شدیم تو سرما بخوابیم ولی صدای اونو نشنویم و دقیقا بغل گوشمون داشتن ساختمون سازی میکردن و از ۷ صبح از صداش بیدار شدیم.)خلاصه شبو گذروندیم و رفتیم فرودگاه.سوار هواپیما شدیم و چکای همیشگی رو انجام دادیم و مسافرا سوار شدن.تو همین گیر و دارایی که تعریف کردم داشتم دنبال صندلی خالی میگشتم  واسه یکی که دیدم دوتا صندلی خالی دارن بهم چشمک میزنن.نزدیک شدم دیدم این سمت راهرو یه خانمی ایستاده.تا اومدم ازش بپرسم صندلی شما اینجاست اجازه نداد دهنم باز بشه و مثل یک موجود وفادار پاچه منو گرفت که خودم میدونم باید بشینم منتظرم این آقا بیاد بشینه.یه نگاهش کردم گفتم خانم من نگفتم بشینین دنبال صندلی خالی میگردم.با نفسی که کشید و حرفی نزد فهمیدم پشیمون شده که اونطوری به من حمله کرده ولی دیگه چه فایده که من تو دلم بهش گفتم وحشی بافقی. 

پ.ن. مگه تپلا مهربون نبودن؟ این چه وضعشه؟

پ.ن.۲ اگه غلط املایی دارم و جملاتم نامفهومه بر من ببخشید چون گربم زده زیر آواز و یه سره داره صدام میکنه که برم باهاش بازی کنم و اصلا تمرکز ندارم.بعدا چک میکنم.

نظرات 4 + ارسال نظر
رامین پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1402 ساعت 05:18 ق.ظ https://frozenblogger.blogsky.com/

با این توصیف هایی که شما کردید واقعا کار سختیه خسته نباشید

مرسی رامین جان.اتفاقا یه سری از مسافرا هم همیشه موقع پیاده شدن همین حرفو میزنن.اینا جزو اون دسته ای هستن که آروم و مودب میشینن سر جاشون اصلا شلوغ نمیکنن و با دقت مارو نگاه میکنن.

پری پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1402 ساعت 04:00 ب.ظ

وحشی بافقی که خیلی مهربونه.شعرهاش هم خیلی لطیفه.
هنوز هم این هواپیماها بهترین هستن.آدم احساس نمی کنه تو هوا است.فقط مهمانداری آلمانی به خوبی شما نیستن.

فکر کنم اگه ایشونم تو زمونه ما زندگی میکرد بی اعصاب میشد.
با این حرفتون کاملا موافقم.هواپیمای بوئینگ به تنظیم فشار فوق العادش معروفه که حتی تو پروازهای طولانی مسافرا و کرو احساس خستگی نمیکنن.ما اصلا متوجه کم کردن ارتفاع نمیشیم مثل ایرباس نیست که فشار بیاد به بدن.حتی نشستنشم آرومه
و شما به ما لطف داری عزیزم

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:44 ب.ظ http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام بر پری نازنینم. چطوری کاپیتان؟
خداقوت. واقعا مدیریت اون همه آدم سخته.
آخه چرا هواپیمای جدید وارد نمی‌کنن؟ اینا فرسوده‌ن خب.

شکر عزیزم.میگذره
آرا واقعا بعضی وقتا کنترلش از دست آدم خارج میشه.درسته ما تو مصاحبه ها گفتیم مولتی تسکینگ هستیم و تحت استرس خوب کار میکنیم ولی نه دیگه در این حد
چون تحریمیم و محکوم به استفاده از همین ابوقراضه ها

لیمو سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:12 ب.ظ

همیشه میگم همه کارها یه سری سختی هایی داره که تا داخلش نباشی متوجه نمیشی. این هم از شغل شما که همه فکر میکنن خیلی راحت و خوبه. خسته نباشی عزیززززم

مرسی قربونت برم.واقعا خودم در عجبم چه طور دید همه نسبت به این شغل اینجوریه.چندسال پیش کرونا گرفته بودم (موقعی که هنوز اعلام نشده بود تو ایران هست) و رفته بودم پیش دکتر گفتم حالم خیلی بده واقعا شرایطشو ندارم برم پرواز، گفت اااوه! حالا مگه شما مهماندارا چیکار میکنید؟! اول پرواز یه شکلات میدین میرین میخوابین تا آخر پرواز.
ما؟؟؟ خوااب؟
ما حتی وقت نمیکنیم بشینیم تو اکثر پروازامون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد