دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

انتظار...

در حال عبور از یه برحه حساس زندگیم هستم...

دارم از یه پلی عبور میکنم که این سمتش جوونی و بی برنامگی و عشق و حال بدون برنامه ریزیه و اون سمتش وارد دنیای دیگه ای میشم...دنیای بزرگترا...دنیای مسولیت پذیری در باره ی99%  اتفاقایی که تو زندگیت میفته...

بخوام عادلانه قضاوت کنم، شاید هنوز خیلی بچه باشم که برم سر کار و  یه زندگی مستقل برای خودم و دور از خانوادم شروع کنم...اگه بخوام خودمو با همسن و سالام مقایسه کنم...خیلی  مسافراتا هست که من هنوز نرفته بودم...خیلی خوش گذرونیااا... گردشااا... مهمونیااا...خیلی کارا که آدم واسه انجامش شوق و ذوق داره.

اما خیلی وقته تصمیم گرفتم خودمو با هیچ کسی مقایسه نکنم.دلم میخواد لایف استایل خاص خودمو داشته باشم.

تو این چند ماهی که تکلیفم مشخص بشه بارها و بارها فکر کردم....تصمیم درستی گرفتم به نظرم.چون این چیزیه که میخوام و میدونم هرگز از انجامش پشیمون نمیشم.

خدایا ازت ممنونم.چون بهم نشون میدی لیاقت چیزی که میخوامو دارم.چون هیچوقت دست رد به سینم نمیزنی.

الانم درسته که 9 ماه گذشته که دارم روی این پل هی میرم و میرم و میرم....ولی یه جورایی ته دلم روشنه که بالاخره میرسم...

چون هم از ته دلم تورو باورت دارم، هم خودمو.

نظرات 2 + ارسال نظر
بهزاد سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:24 ب.ظ http://anahno.blogsky.com

مبهم بود ولی در کل موفق باشی

مرسی

شیوا دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 01:14 ب.ظ http://just-kiss-1.blogsky.com

یعنی میخوای ازدواج کنی ؟
9 ماه یعنی حامله ای حالا میخوای زایمان کنی؟
خب واضح بگو مهم شد قضیه

یه چی تو همین مایه ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد