دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

دارم میرم که  این پرواز غول رو انجام بدم.احساس میکنم تو خواب داشتم حاضر میشدم و الانم خوابم.انقد خستم! 

جالبه داشتم آماده میشدم وودوو اومده بود رو تخت این اتاق خوابیده بود و یک جوری خر و پف میکرد که هر آن وسوسه میشدم برم بهش بپیوندم.

میدیدیش حس میکردی اون رفته شمال و برگشته 

فقط دارم به اون لحظه ای فکر میکنم که رسیدم خونه و خوابیدم :') 

نظرات 5 + ارسال نظر
بهزاد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 07:51 ق.ظ

گربه آدم و از خونه بیرون میکنه :)) . ۵ تا داریم ولی حیاطن وقت غذا میشه میان

چون که صاحب خونه اونا هستن نمیدونستی؟

سمیرا یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 04:01 ب.ظ

خدا بهت قوت بده عزیزم

ممنونم سمیرای عزیز

گیل‌پیشی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 08:51 ب.ظ

خدا قوت کاپیتان

ممنونم عزیزم.

لیمو شنبه 4 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 01:00 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com/

خیلی مهربونی که بیدارش نکردی.

بله شاعر میگه: بشه ی منهههه
قربونش بشمِ منه فداش بشمِ منههه

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 09:53 ب.ظ

سلام کاپیتان. خوبی؟

سلام گیل جان.بلی شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد