دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

پنج صبح نوشت

از اینکه اجتماعی نیستم احساس گناه نمی کنم، گرچه که گاهی در موردش به شک می‌افتم، چرا که تنهایی‌ام دردناک است. ولی وقتی به سوی دنیا می‌روم، به نظر یک سقوط اخلاقی می‌آید، به مانند جستجوی عشق در یک فاحشه خانه...

#سوزان_سانتاگ

نظرات 6 + ارسال نظر
گیل‌پیشی چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1403 ساعت 07:18 ق.ظ http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام کاپیتان. صبح بخیر.
چه مفهوم زیبایی. دقیقا بعد از مدتی معاشرت، نیاز به تنهایی و استراحت هست تا باتریت دوباره شارژ بشه.

سلام گیل جان.صبح زود تو هم بخیر
اوهوم.این باطری اجتماعی لعنتی.

ربولی حسن کور چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1403 ساعت 12:45 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
خانمم تعجب میکنه وقتی گاهی بهش میگم من از تنهایی لذت میبرم.

اتفاقا یه هنره که آدم بتونه در تنهاییش آرامش داشته باشه و ازش لذت ببره.

سمیرا چهارشنبه 20 تیر‌ماه سال 1403 ساعت 07:35 ق.ظ

خیلی خوب گفته خانوم سانتاگ ممنون بابت پست قشنگ


مرسی از نگاهت سمیرای عزیز

لیمو سه‌شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1403 ساعت 02:19 ب.ظ

بنظرم تنهاییِ انتخابی خیلی خوبه. شبیه یه مرخصی از دنیاست که میتونی بری به کارهایی که دوست داری برسی و کیف کنی اما اگر تحمیلی باشه ابدا خوب نیست. :)

اوهوم.
ولی گاهی اجباریه دیگه نمیشه کاریش کرد.باید به دوش کشید.

گیل‌پیشی دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 07:52 ب.ظ http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام پری عزیزم. خوبی؟
بیا برامون بنویس

سلام گیل پیشی عزیزم.
میام میام.

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 10:03 ب.ظ http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام کاپیتان. خیلی وقته نیستی
سرت با خوشی‌ها گرم باشه

نیست نیست میدونی که نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد