دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

دنیای این روزای من...

گاه نوشت های یک مهماندار خواب زده

اااااااااااااااااااااااااااااااااااه!! نمی دونید دیشب ساعت یک ونیم- دو خدا چه پارتی راه انداخته بود تو آسمون شهر ما!!! رقص نور...رقص نور...!!!خیلیییییی خفن بود! ولی صداهاش زیاد خفن نبود!

آخه من یه خورده ترسوام!! همچین می خواستم خمیر دندونو بردارم مسواک بزنم یهو یه صدایی اومد!

باورتون نمیشه چقد بلند بود!ا انگار یه بمب ترکید! منم از ترس از دستشویی پریدم بیرون دویدم پیش مامانم!!

هر هر هر!! خودمم خندم گرفت از این عکس العمل!!!

وایییی بچه ها یه اعتراف کنم؟ امسال اولین سالیه که نمی خوام مدرسه زود بیاد...

هر روز میگم فردا بیدار شدم واسه کنکور می خونم.اما کی شب ساعت ۳ بخوابه می تونه صبش زود بیدار شه که من بتونم؟!  راس ۱۲ بیدار میشم. اولم کامپیوترو روشن می کنم.

این ماه رمضونم جفت پا اومد وسط زندگیمون باشگاهمونو تعطیل کرد...باز به خاطر بسکتبال هرروز ساعت ۷ بیدار میشدم...مردادم داره تموم میشه...از اسم کنکور متنفرمممممممممممممممممممممممممممم....!


با اومدن ماه رمضون این سوال باز پیش میاد که: خدایا فرو دادن این همه بغض، روزه رو باطل نمیکنه؟!

دکتر شریعتی

اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم…

اگر عشق نبود
اگر کینه نبود
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند

اگر خداوند
یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا
آن گاه نمی دانم
به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت



اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند

اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند

ما همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم. غافل ازینکه خوبها آسان میآیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند

عنوان نداره!

از انسان ها غمی به دل نگیر زیرا خود غمگینند...

زیرا با آنکه تنهایند از خود می گریزند...

زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند...

پس دوستشان بدار حتی اگر دوستت نداشته باشند...




                                                                            دکتر شریعتی

عشق...!

اسپانیایی ها میگن : "عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است ."

ایتالیایی ها میگن:"عشق یعنی ترس از دست دادن تو !"

ایرانی ها میگن :"عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام میشود...!

امروز من.!

واستون بگم از امروزززززززززززز!! امروز من کنکور آزمایشی داشتم.اما دانشگاه آزاد خارج از شهر بود! منم که خب! تا حالا تنهایی نرفتم جایی! از دیشب غمم گرفته بود! می دونستم فردا روز سختی در پیش دارم!!!

گفتم خب با بابا میرم! بهتره!

(شب)مامانم: پریماه...فردا بابا بیاد تورو ببره دانشگاه ؟

من: من که از خدامه! فقط ساعت ۷ باید اونجا باشما.

(فردا صبح) بابام:پریماه با آژانسم می تونی بریا...

می دونستم ۶ صبح بیدار بشو نیست!

من:مامان...زنگ بزن آژانس من دیرمه!

حالا من صد دفعه گفتم بهش به این آژانس لعنتی زنگ نزن!این همه آژانس!

مثلا ۲ تا خیابون با ما فاصله دارن.هر دفعه زنگ میزنیم باید دوباره آدرس بدیم(بعد ۴ سال!) حالا خوبه خیابون سر راسته ها!  رفتم پایین جلو دروازه منتظر بمونم.

(بعد از ۷ دیقه آیفونو زدم):مامان پس این چرا نیومد؟؟؟من دیرم شد...

مامانم:دارم دوباره زنگ می زنم.

بعد ۲ دیقه ماشینه اومده سر کوچه بوق می زنه!حالا خوبه آژانسه! رفتم سوار پیکان قراضش شدم. یه پیرمرده بود...هر دفعه میومد هیچ آدرسیو بلد نبود!

سوار شدم...بین راه میگه:ببین...اینجا خونه ما بود قبلا.۲۰۰ مترم از حیاط تا دم درمون فاصله داشت.ما که می خواستیم آژانس زنگ بزنیم حاضر می شدیم بعد زنگ می زدیم.که راننده معطل نشه.(سعی کردم به اعصاب خودم مسلط باشم!!!) گفتم:حاج آقا من ۱۰ دیقه بود جلو در وایساده بودم.میگه:پس چرا منو ندیدی!! عجب گیری افتادیم خدایا.........

بعد از طی یه مسافتی:حالا دانشگاه آزاد جدید کجا هست...؟؟

من که اولین بارمه میرم.نمی دونم.

:منم نمی دونم کجاست.

(نمی دونید چقدر اون لحظه دلم می خواست کلشو بکوبم به شیشه بغلش)

*(اما این کارو نکردم!!خیالتون راحت!)

کارتمو نگاه کردم.گفتم: اینجا فقط نوشته طولارود-ساختمان جدید دانشگاه آزاد اسلامی

گفت:آها طولارود!(یه خورده خیالم راحت شد! گفتم خدارو شکر شناخت!)

بعد طی یه مقدار مسافت دیگه!!!: ببین... اینجا دانشگاه آزاد قبلیه.اینه؟؟!

سرمو چسبوندم به پنجره یه کم خنک شه! گفتم:نه ساختمون جدیدش...

یه کم دیگه رفت...:اینجا دانشگاه پیام نوره...ببین این نیست؟؟

(عجب نفهمیه! البته ببخشید! خیلی اعصابم خورد بود!):نه...دانشگاه آزاده.مگه اینجا طولاروده؟؟؟   گفت:نه!

یه کم دیگه رفت و نگه داشت:اینجا نیست؟؟؟

سرمو بلند کردم.دیدم بالای تابلوش نوشته:دبستان دولتی پسرانه نمی دونم چی چی!

(خدایااااااااااااااااااااااااااا.....غلط کردم...نمی خوام کنکور بدم...فقط منو از دست این نجات بده...!)

گفتم: نه....

دیدم همون طوری ساکت وایساده: من دیگه جایی رو نمی شناسم! همینا بودن دانشگاها.....مامااااااااااااااااااااااااااان......

گفتم خب از یه نفر بپرس.

یهو فکر کنم خدا صدامو شنید...یه پراید  سفید نگه داشت بغلمون.پرسید ازش. مرده یه کم توضیح داد گفت بلوارو دور بزن....بعدش دست راست ساختون مشخصه.یه کم موند..دید پیر مرده همون طوری داره نگاش می کنه...بعد یه نگاه به قیافه من کرد که نزدیک بود گریم بگیره!! دلش سوخت واسم.گفت خب دنبال ماشین بیاید.بیچاره دور زد دوباره تا راهو به اون مرتیکه نشون بده. خدا ازش راضی باشه! خلاصه رسیدیم.خواستم موقع پیاده شدن یه چیزی بگم...بعد گفتم لعنت بر شیطون!(حتی درم نکوبیدم!!)ماشینش به اندازه کافی لکنته بود! رفتم نشستم سر جلسه!! در کمال آرامش و با اعتماد به نفس همه رو هم دارم می زنم!!!! حالا خوبه درسای پیشو نخوندم هنوز!!! اما تخصصیا!!! ۳ تا سوال شیمی زدم!! ۱۰  یا ۱۲ تا ریاضی! ۱۵ تا هم فیزیک...الانم خیلی خسته ام....فعلا خداحافظ همه...یه وقت سر نزنیدا...یه وقت نظر نذاریدا....بی معرفتا!


توجه! توجه!!

یه خبر خوب بدم از خودم!! من هفته پیش کارنامه گرفتم!! تازههههههه!!! تجدیدم نیاوردم! البته فکر نکنید بچه تنبلی هستما!! یه معلم ناشی داشتیم واسه درس حسابان و هندسمون میومد!

سوژه ای بود واسه خودش!! بیشتر از نصف کلاسمون تو درسش افتادن!!! باید به من افتخارکنید!!   از این لحاظ گفتم! دیروززز در کمال تاسف نشستم با حسرت تمام  ناخونامو از ته گرفتم! تو عمرم تا حالا انقد بلند نشده بود! اما ۲ هفته بود با همون ناخونا بسکتبال بازی می کردم!! دیگه       انگشتام داشت درد می گرفت! مجبور شدم بین بسکتبال و ناخن یکیو انتخاب کنم!! عجب انتخاب سختیییییییییییییی!!! خب صد در صد بسکتبال!!!  الان دیگه یه میلی مترم ناخن ندارم   

بی خیال بابا! خودمو عشق است که شهریور همه باید بشینن هندسه حسابان  امتحان بدن من واسه خودم حال کنم!!! هورررررررررررررررررررررررا!!!!                                                       

  

   

هیچی!

آخیییییییییییییییییییییییییییییش!! بالاخره این امتحانام تموم شد! البته حدود 2 هفته قبل اما حوصله نداشتم بیامو بنویسم.حالا غم کارنامه کابوسای شبانه ولم نمی کنن به خدا!!! یک ماه تمام کم امتحان داشتیم الان که تموم شده خوابشو می بینیم! به جون خودم انقد واقعییییییییه!  نمی خوام کارناممو بگیرررررررررررررررررررررم

سلام به همه.بالاخره حوصلم گرفت بیام و چند خطی بنویسم.قبلا الکی میومدم به امید کامنتای دوستان که ضایع می شدم! ماشالله هزار ماشالله انقد با مرامید که هر دفعه میام با کامنتاتون شرمندم میکنید!!   اصلا بعضی وقتا به سرم میزنه که این وبلاگو کلا حذفش کنم.اما بعد میگم بیخی. اها!!! یه چیزی!!! یه آهنگ خیلی خیلی قشنگ از بریتنی پیدا کردم البته اینو تو سال ۲۰۰۴  خونده نمیدونم چرا من تا حالا نشنیده بودمش!!! اسم آهنگ every time  هستش برید حتما دانلود کنید! از این لینک هم میتونید ولی باید فیل شکن داشته باشید!


واسه دانلود اینجا رو کلیک کنید!!


 تو ادامه مطلبم متنشو میذارم فقط احیانا بعضیا خیالای بیهوده نکنن! با توام ها مارال خانوم!!

همین طوری دوسش دارم! 


ادامه مطلب ...