-
چیز زیاد مهمی نیست
شنبه 27 آذرماه سال 1389 01:54
.باز خبر بد چی دارم...؟ اها! یاهو مسنجرم هنگیده و نمیتونم ازش استفاده کنم.(بهتر).بعد...دیگه اینکه این قالبو گذاشتم دارم دیوونه میشم چون هیچی سر جاش نیست.و از همه دردناک تر باز موقع امتحانا شد و این مامان من شروع کرد به گیر دادن اه
-
امروز من
شنبه 27 آذرماه سال 1389 01:23
.خازن قطعه ای الکتریکی می باشد که وظیفه ی آن در مدار ذخیره ی بار و انرژی الکتریکی است- ...الان ۳۵ دیقست که سر همین جمله موندم...انگار چشمام قفل شدن.اصلا نمی دونم دارم به چی فکر می کنم...خودمم نمی دونم...هی میگم الان شروع می کنم اما :الان می دونم دارم به چی فکر می کنم ...راستی...فردا بیست و هفتمه ...۲۷...۲۷...۲۷ پشت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 آذرماه سال 1389 01:37
سلام.من یه مدتی پست نمی ذاشتم اما هر روز سر می زدم خداییش! الانم اومدم یه کم از خودم بگم. حال من که خوب نیست.اصلا و ابدا خوب نیست...به چند دلیل: اولیش اینه که حدود ۳ روز پیش یه خبر هولناکی شنیدم... این که یکی از معلمای شکوه- موسسه زبانمون که اسمش آقای آقاجانی بود و شوهر معلم بسکتبالمم می شد...از آسانسور طبقه پنجم...
-
یه خبر!!!
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 01:20
سلام به همه! یه خبر خوب از خودم!! یکشنبه مسابقه بسکتبال داشتیم بین شهری تیم ما اول شد!! انقده خوشحالم!! تور همه تیمارو سوراخ کردم انقد ۲ امتیازی انداختم! تازه آرنج یکیشونم خورده زیر چشمم کبود شده! خدا رحم کرد کور نشدم! اما بدترین قسمتش می دونید کجاست؟؟ این که هر روز که پا میشم می بینم بدنم بیشتر درد می کنه... نمی تونم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 01:57
ماه من غصه چرا...؟! آسمان را بنگر...که هنوز...بعد صد ها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد! یا زمینی را که...دلش از سردی شب های خزان نه شکست و نه گرفت! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار...دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز...پر امنیت احسان خداست! ماه...
-
چیز خاصی نیست!!!
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 03:44
راستش هدفم از درست کردن این وبلاگ...خب آدم بالاخره باید حرف دلشو به یکی بگه دیگه!!! اما در کل دوست دارم با آدمای مختلف آشنا شم و وبلاگ نویسی این ویژگیو داره. من یه دفتر دارم و چیزای جالبی که میخونم توش مینویسم.اونایی که فکر میکنم جالبه واستون مینویسم،اما نیست الان یه کم دیر وقته...دفترمم تو دسترس نیست....بگذریم اما...
-
سخنی با رفقا!!!
دوشنبه 12 مهرماه سال 1389 02:57
سلام رفقا! ممنونم از اینکه از وبلاگم دیدن می کنید! اگه یه خرده خسته کنندست ببخشید آخه تازه بازش کردم! بهتون قول میدم یه چند وقت دیگه که راه افتادم بهتر میشه. حتما حتما نظرتونو بگید! با تشکر parimah.