-
کرونای عنه؟؟؟
شنبه 13 آبانماه سال 1402 12:28
اومدم بیمارستان.منتظرم دکتر بیاد و اسکن ریه مو ببینه. صدای یه آقای پیری از یکی از اتاقای اورژانس میاد... با ناله میگه آی... آی...خیلی تنهام...خیلی تنهام... مشکل خودم یادم رفت میخوام برم پیشش از تنهائی در بیاد. پ.ن. پرواز رفت با موفقیت و کمی گرفتگی گوش انجام شد، پام رسید به زمین شانگهای متاسفانه صدامو از دست دادم و ۱۰...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1402 19:08
نمیدونم از نظر شمام اینجوریه یا نه، ولی چند سالیه به جای اینکه رو یه خط راست زندگی کنم و حالا در مسیرش فراز و نشیب بیاد سر راهم، همش گرفتارم این وسطا شاید دو ساعتم شد زندگی نرمال داشته باشم.واقعا خسته ام از این همه تنش.انگار هر لحظه وسط یه جنگی هستم که فقط میخوام تا ساعت بعدی و روز بعدی و پرواز بعدی زنده بمونم و از...
-
گوانگژو
شنبه 18 شهریورماه سال 1402 14:18
موقعیت: در حالی که کل شب بیدار مونده، و رسیده هتل عین قحطی زده ها بدو بدو به سمت مراکز خرید رفته، با یک ساعت زمانی که براش باقی مونده پریده رو تخت، بعد دوباره بدو بدو رفته و کرم مرطوب کننده به صورت زده که خاشوالیسی (پاچه خواری) پوستش رو بکنه که مثلا آره من حواسم به تو هست. در حالی که خر خودشه. Z...z...z...
-
آیم فاین
جمعه 17 شهریورماه سال 1402 12:05
دوراس میگفت: "گاهی پیش می آید که آدم به این فکر می افتد که همین الان برود خودش را نابود کند ولی بعد به نوشتن ادامه میدهد." شاید به این امید که هر کلمه ای که مینویسیم، نور اندکی بتاباند برخسته ای که در دخمه تنهاییش با نومیدی به تاریکی چنگ میزند و نوشته ای از نویسنده ای نادیده، کمکش کند که از پا نیفتد و دوام...
-
لعنت به جبر جغرافیایی...
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1402 15:50
با بی حوصلگی اینستاگرام رو باز کردم و رو فید پیجم ویدیویی از نوشهر بود با کلی صدای جیغ و داد و فریاد و تیر و تفنگ و آتیش...استوری دختر عموم رو باز کردم دیدم ازترقه و فشفشه و آتیش بازی و آسمون زیبا ویدیو گذاشته با کلی صدای جیغ و دست و هورا تو سوییس. تضاد مسخره ای بود! باور کنید اصلا علاقه ای ندارم اینجا سیاسی...
-
Sing me to sleep, I don't want to wake up on my own anymore
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1402 18:36
اعتقاد دارم بعضی خوابا صرفا به دلیل اینکه بیدار شی ببینی خواب بوده و بیشتر بسوزی انقدر شبیه واقعیتن. شایدم ذهن میخواد یه جوری آرومت کنه.حداقل تو خواب... داشتم با مادرم حرف میزدم...گلایه میکردم که مگه تولدم نبود چرا نیومدی منو ببینی.صداش خوشحال بود و پر انرژی.مثل وقتایی که بازار خوبه یا یه گره ای تو کارش بود و حل...
-
Breath day
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1402 00:47
یک سال دیگه گذشت... خوشحالم که هنوز همونم.رو عادات بدم هرروز کار میکنم که کم و کمتر بشن.رو حرفام و رفتارایی که تو طول روز داشتم فکر میکنم.سعی میکنم دل کسی رو نشکنم.یه ذره هم که شده اطرافمو بهتر کنم و هوای کسایی که دوسشون دارم داشته باشم.امیدوارم که سال بعد که دیگه راستی راستی وارد دهه سوم زندگیم میشم حال دل من و همه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1402 02:12
داشتم موهامو تو آینه نگاه میکردم.باورم نمیشه که از شهریور پارسال تا به الان انقدر موی سفید در آورده باشم.یه جورایی خودمو نمیشناسم.هنوز بهش عادت نکردم چون خیلی وقته به خودم تو آینه دقت نمیکنم. اینم بگما سر کار همه فکر میکنن ۱۸، ۱۹ سالمه.بعد که میگم ۲۹شاخ در میارن. اینم از مزایای لچک به سر بودنه! متاسفانه رسیدم فرودگاه...
-
چالش وبلاگی
یکشنبه 15 مردادماه سال 1402 14:43
1) دوست داری عاشق شی ازدواج کنی یا سنتی؟ از اونجایی که هیچ موقع دوست ندارم کس دیگه برام تصمیم بگیره عاشق شدم و ازدواج کردم. 2) همین الان چقد پول تو حساب بانکیت داری؟ ۲۱ تومن.اگه قسط و خرجای دیگه رو بدم میشه چس تومن. 3) احساس میکنی کدوم بازیگر بتونه نقش تو رو بازی کنه؟ keira knightley من عاشق این دخترم.این عکسشم از رو...
-
procrastination
یکشنبه 15 مردادماه سال 1402 13:27
از زمانی که یادم میاد شب امتحانی بودم و اعصاب خودمم از این رفتارم خرد میشد. هرچندکه قبول میشدم، اما کل شبو نمیخوابیدم تا هر ساعتی که امتحان داشتم و انقدر خوب متوجه میشدم و تمرکز داشتم تو اون ساعات ملکوتی! هی به خودم میگفتم نگاه کن تو انقدر زود یاد میگیری این فرمولارو، خب چرا مثل بچه آدم نمیشینی از چند روز قبلش بخونی!...
-
آسیب به پرده گوش در پرواز
سهشنبه 13 تیرماه سال 1402 16:10
"به یاد داشته باشید که اگر سرماخوردگی شَدید، آنفلونزا، حساسیت یا گرفتگی بینی دارید، در صورت امکان باید تغییر در برنامه پرواز را مد نظر قرار دهید. بیماری شما می تواند منجر به مسدود شدن شیپور استاش شده و در نتیجه مانع همسان سازی فشار در گوش هایتان شود. در نتیجه این امر انقطاع در غشای صماخی رخ داده که می تواند منجر...
-
زندگی یه فیلمه.؟
دوشنبه 12 تیرماه سال 1402 00:24
نشسته بودم از گوشه مبل واسه وودوو که زیر میز ناهارخوری خوابیده بود کرم میریختم که تحریکش کنم بیاد رو مبل بخوابه که بتونم نگاهش کنم.و انقدر باهاش دالی موشه بازی کردم که موفق شدم.نمیدونین چه احساس خوبیه که یه موجود دیگه رو انقدر بشناسی.من واقعا شیفته گربه هام.یعنی تو همین لحظه ای که خوابیده بود رو به روم و داشتم نگاهش...
-
سویه جدید!
شنبه 10 تیرماه سال 1402 02:11
حقیقتا این چه مرضیه که خوب نمیشه؟ اگه دوباره کرونا اومده خب بگین ما بتمرگیم سر جامون به بقیه سرایت ندیم. الان یک هفته ست که خوب نمیشم.نه شبیه سرماخوردگیه و نه آنفولانزا، ولی سرفه هاش به شدت شبیه کروناس.از اونا که دل و جیگرت میخواد با سرفه بریزه بیرون.از اونا که یک هفته س مجبورم نشسته بخوابم چون دراز میکشم سرفم قطع...
-
Out of the black into the blue
شنبه 3 تیرماه سال 1402 10:57
Sometimes it feels like I've got a war in my mind I wanna get off but I keep riding the ride I never really noticed that I had to decide To play someone's game, or live my own life
-
تابستونی که توش سرماخوردگی نباشه که اصلا تابستون نیست. :-)
شنبه 3 تیرماه سال 1402 10:50
باز هم فصل مورد علاقم شروع شد و پشت بندش هرچی پرواز داغونه داره میباره رو سرم طوری که نمیفهمم روز و شبام چجوری داره میگذره.البته که محاله شب قبلو فراموش کنم چطور گذشت.تمام شبو بیدار بودم و ذهنم خفه نمیشد اصلا نمیفهمیدم چرا.آخرین بار ساعتو نگاه کردم ۵ بود و گفتم بیا ۳ ساعت دیگه باید بیدار شم هنوز یه دیقه هم...
-
میو
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1402 23:28
آره شکست عشقی سخته اما شده تا حالا با لباس فرم در حا ل رفتن به خونه باشی و با گربه سیاهی که داره از رو به روت میاد شروع کنی سلام احوال پرسی و میو میو میو کنی یهو ببینی از بین ماشینای پارک شده یکیش شیشه ش پایینه و یارو با چشمای گرد شده داره نگات میکنه؟؟؟!
-
خداااای آسمون هاااا
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1402 17:03
نمیدونم کی دل راننده پیکاپمو شکسته هر موزیکی که سیستم پخش میکنه تو حال خودش بلند بلند میخونه. حداقل ۷ سال بود آهنگای مرتضی پاشایی رو نشنیده بودم با اینکه هیچیم نیست کم مونده منم باهاش بزنم زیر آواز و گریه.
-
تو پیچش مو میبینی و من فقط اون موی لعنتی رو
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1402 15:41
دیروز داشتم از مترو میومدم بیرون که دیدم یه آقای نسبتا مسنی نشسته و چنتا نقاشی گذاشته جلوش.با اینکه خیلی خسته بودم و دیرمم شده بود (چون انقدر مترو شلوغ بود که چهارتا قطار اومدن و انقدر پر بودن هیچکس نتونست سوار شه و پنجمیش هم با زورررر سوار شدم) ولی یکم وایسادم نقاشیارو نگاه کنم.نمیدونم به خاطر اینه که مهدکودک و...
-
weekly report
شنبه 26 فروردینماه سال 1402 22:45
رفتم یه سر به وبلاگایی که لینک کرده بودم بزنم ببینم چه خبره کی هست کی نیست...خیلی عجیب بود تقریبا اکثرشون از سال ۹۲ به اینور دیگه ننوشتن به جز ۳ نفر. خیلیا وبلاگاشون حذف، فیلتر یا رمزگذاری شده بود. ولی بازم دلم نیومد حذفشون کنم. شاید برگشتن یه روز. اون زمانی که من شروع کردم به نوشتن فکر کنم شونزده هفده سالم بود.خیلی...
-
تصمیم صغری
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1402 02:31
از موقعی که یادم میاد همکارام همیشه بهم غر میزدن که تو اصلا پایه نیستی و هیجا نمیای بیرون. این یادداشتو اینجا میذارم تا یادم باشه چرا و همین فرمونو برم جلو. نمیدونم شما چقدر به رفتار آدمای اطرافتون توجه میکنید. خانواده، دوستا،همکارا یا حتی کسایی که تو یه کافه نشستن میز کناریتون. من یکی از تفریحاتم اینه که وقتی دارم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1401 00:35
هرکسی که میگه عمل چشم درد نداره، دروغگویی بیش نیست.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1401 02:15
از خوبیای کار ما اینه که به محض اینکه وارد هواپیما میشیم،دنیای پشت سرو میذاریم همون پشت در هواپیما و واقعا هم یاد هیچ چیز و هیچ کس نمیفتیم تا زمانی که چرخا با زمین برخورد میکنه و میرسیم فرودگاه.یعنی انقدر لود کاری بالاست و تو اون لحظه مشغولی که خیلی خیلی کم پیش میاد به زندگی شخصی فکر کنی.البته که این چند ماه استثنا...
-
Here I am on the road again
دوشنبه 14 آذرماه سال 1401 00:30
پناه ببریم به وبلاگمون یا زوده؟ از محیط توییتر و اینستاگرام و ...خیلی خسته ام.دوست دارم برگردم اینجا که هیچکس نشناستم و منم هیچکسو نشناسم. مچاله بشم تو وبلاگ نقلی قدیمی خودم. پ.ن.چه خاکیم گرفته.:/
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 شهریورماه سال 1397 17:43
هر چقدر که میتونی شدید گریه کن . اما وقتی تموم شد مطمئن شو که دفعه بعد دیگه به همون دلیل اشکت در نیاد...!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 تیرماه سال 1397 23:30
من همیشه واسه بقیه اون چیزی بودم که اونا نتونستن واسه من باشن! :)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1397 15:10
عزیزترین، عزیزترین، ساعت یک و سی دقیقه نیمه شب است.. خواهش میکنم عزیز دلم یک گل رز برایم بفرست تا بدانم مرا بخشیدهای. من در واقع خسته نیستم ولی بیحس و سنگینم و نمیتوانم کلمات مناسب را پیدا کنم. آنچه میتوانم بگویم این است که: در کنارم بمان و تنهایم نگذار... زندگی خیلی دشوار و غمانگیز است. چطور آدم میتواند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 خردادماه سال 1397 22:05
_کاش بازم طوفان شه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 خردادماه سال 1397 01:27
دیگران از دنیا لذت میبرند و من برایشان خرسندم. از من دیگر نه حرکتی برمیآید، نه سخنی، حتی آسایش درد نکشیدن نیز از من دریغ شده است...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 خردادماه سال 1397 21:25
_وقتی از جیغ و داد بقیه همسایه ها میفهمی ایران گل زده...!
-
.
دوشنبه 21 خردادماه سال 1397 01:04
منتظر یک عشق کامل هستی ؟ نه ، حتی منتظر آن هم نیستم ، دنبال خودخواهی میگردم . خودخواهی کامل . مثلا فرض کن بگویم میخواهم کلوچهی توتفرنگی بخورم و تو همه ی کارهایت را رها میکنی و میروی بیرون و برایم کلوچه توت فرنگی می خری و نفس نفس زنان بر میگردی و زانو میزنی و آن را به سمتم میگیری . من میگویم دیگر نمیخواهمش و آن را...